مقدمه از رحمت پروردگار مايوس نشويد که جز کافران، از آن مايوس نخواهند شد. قرآن کريم [ صفحه 5] يأس بيابان است و تاريک است و دهشتزا و انسان بي هدف، بي راه، بي همراه نه خورشيدي، نه شمعي، هيچ پيدا نيست و گوئي گشته نابينا و يک بيناي دانا هم نمي يابد که تا از او بپرسد راه و ناگه تندري يک چند مي غرد پلنگ آسا و اين انسان، ز ترس بانگ تندر دستها بر گوش و برقي ليک بس کوتاه و ناديده کنار خويشتن، نايافته يک راه تاريکي، و خاموشي، و ديگر هيچ اميدي نمي ماند. [ صفحه 6] گوئي درد و شکنج همزاد آدمي بوده، زيرا در سراسر تاريخ هيچ گاه وي را رها نساخته است. دورانهاي بظاهر شيرين زندگاني او هم آن قدر کوتاه بوده که هنوز لذت آن را درک نکرده تاوانش را با دردي جانگاه و مصيبتي جانگداز پرداخته است. قيام مصلحان تاريخ نيز گر چه در پاره اي اوقات، اندک زماني آسايش گروهي را فراهم ساخته، ليک نتوانسته انسانيت را براي هميشه از چنگال خون آلود عفريت نابسامانيها رها سازد، فاجعه بزرگتر اينکه با گذشت هر روز نه تنها باري از انبوه دردهاي انسان کاسته نمي شود، بلکه بر رنج و اندوهش افزوده مي گردد. پيشرفت علم و تکنيک در جهان امروز نيز، گذشته از اينکه راهي براي رهائي عرضه نکرد، خود مشکلاتي تازه براي جامعه انساني به ارمغان آورد. و اين ناهماهنگي بين پيشرفت علمي و صنعتي از يکسو، و آسايش معنوي زندگي از سوي ديگر، هر روز بيشتر مي گردد و امروزه کار بجائي رسيده که بعضي از متفکران جهان غرب همچون ارنست - يونگر که در ممالک کاملا صنعتي بسر مي برند معتقد شده اند: نمي توان کمال بشري را با کمال فني جمع کرد اگر يکي از اين دو را بخواهيم بايست ديگري را فدا کنيم. [1] . سقوط و انهدام معنويات، انسان سر گشته زمان ما را بدانجا کشانده که حاضر است بخاطر کم ارزش ترين چيزها، اجتماعات عظيمي از همنوعانش را بخاک و خون بکشاند. هيچ گاه صفحات تاريخ بشر تا بدين حد خون آلود نبوده و در [ صفحه 7] هيچ زماني تا اين اندازه بشريت در تنگناي ستيزه جوئي ها گرفتار نبوده است. هزينه اي که امروزه صرف تجهيزات نظامي در کشورهاي مختلف جهان مي گرد، بزرگترين رقم بودجه آنها مي باشد. بعنوان نمونه هزينه تسليحاتي 120 کشور جهان در سال 1970 بيست در صد بيش از بودجه آموزش و پرورش در همان کشورها بوده است. و هزينه هاي مربوط به بهداشت آن کشورها، چهل در صد بودجه نظاميشان را تشکيل مي داده. [2] . امروزه تنها ملتهائي که سر گرم جنگ سردند ساليانه سه هزار ميليون پوند (قريب 66 هزار ميليون تومان. م) و يا در هر دقيقه 66 هزار پوند (قريب يک ميليون و چهارصد و پنجاه و دو هزار تومان. م) در راه تدارک آدم کشي خرج مي کنند. [3] . و اين نسبت، امروزه دهها برابر شده است. و به گفته صاحبنظران: نيروي تسليحاتي جهان تا سال 1961 م قادر بوده است بيست بار کره زمين را نابود کند. [4] . تا همان سال تعداد 50 هزار بمب اتمي توسط جاسوسان بين المللي در کشورهاي مختلف کشف شده بود. [5] . و امروزه بشر بمب هائي مي سازد که 2500 بار از بمبي که هيروشيما را نابود کرد نيرومندتر است. [6] و همچنين بمبهاي هيدروژني را ساخته که تنها براي شروع فعل و انفعالات آن يک انفجار اتمي لازم است. [7] و هراس انگيز است که تمام اين نيروهاي مخرب، با اشاره يک تکمه و لو بر اثر اشتباه، اثري از انسان [ صفحه 8] بجا نخواهند گذارد. از سوي ديگر، کشورهاي ضعيف جهان که بوسيله قدرتمندان استثمار شده اند، با مسائلي همچون گرسنگي و فقر مواجه مي باشند، تا جائي که سه چهارم مردم جهان امروز را با هيولاي فقر و گرسنگي دست بگريبان مي بينيم. [8] و از آنجائي که اين گروه عظيم رنجديده، منافع استثمارگران را تهديد مي نمايند، صاحب قدرتان براي ابقاي خودشان و ساکت نمودن گروههاي معترض، هزينه اي را بعنوان مبارزه با فقر و گرسنگي اختصاص داده اند. ليکن بايد بدانيم که بودجه مذکور. فقط يک پنجاهم هزينه مشروب و سيگار مصرفي کشورهاي خودشان است. [9] . انسان امروز باميد حل مشکلاتي چون مساله فقر و گرسنگي، جنگ و اختلافات طبقاتي، بمکاتب و ايدئولوژي هاي گوناگون پناه مي برد. ليکن پس از مدتي آنها را نيز يا شريک در اين فجايع مي يابد، و يا ناتوان از مبارزه با آنها، و در اينجا با روحي سراسر ياس و نااميدي به تاريکيهاي جهان خيره مي گردد تا شايد بارقه اي بدرخشد و سياهي ها را به آتش کشد و انسان را از اين ظلمت رهائي بخشد. طرح سازمان ملل متحد، گوئي اين بارقه بود که در تاريکترين و شومترين دوره ها، يعني پس از ضربات مهلک دو جنگ جهاني بر پيکر جوامع بشري، در ذهن انديشمندان و مصلحين درخشيد، و چون جراحاتي که براندام ملتها در دو جنگ گذشته وارد شده هنوز تازه بودند، سران ممالک [ صفحه 9] جهان از بيم وقوع سومين جنگ جهاني به تاسيس اين سازمان اقدام کردند. در ابتداي کار، بسياري از افراد تصور مي کردند که به راه حل نهائي براي رهائي از مشکلات بشري دست يافته اند. اما اميد به اين تشکيلات نيز ديري نپائيد، زيرا از همان آغاز قدرتمنداني که مي بايست براي عمل به قوانين بين المللي و عدم تخطي از آنها تعهد بسپارند، به نام حق و تو آزادي هر جنايتي را براي خود تضمين کردند و پس از اندک زماني، روشن شد که اين سازمان نيز بيش از تشريفاتي فريبنده چيزي نخواهد بود. زيرا در حقيقت، تنها ممالک ضعيف ملزم به پيروي قوانين آن بودند. شکست سازمان ملل در حل مشکلات، به علت نداشتن ضامن اجراء يک بار ديگر اين حقيقت را هويدا ساخت که نه کشورهاي غارتگر دلشان به حال ملل فقير و گرسنه سوخته، و نه سير شدن آنها به نفعشان است، و نيز نه ممالک توسعه طلب حاضر به از دست دادن پايگاههاي نظاميشان در کشورهاي ضعيفند، و نه حتي مسالمت آميزانه آنها را بين خود تقسيم مي کنند، و همچنين نه پشتوانه اي براي برنامه هاي فرهنگي آن وجود دارد، و نه ترويج فرهنگ و بيداري مردم به نفع قدرتمندان است. و در نتيجه سازمان ملل نه خطر جنگهاي عظيم هسته اي را منتفي نمود، و نه انسانها را از چنگال عفريت فقر و گرسنگي نجات بخشيد، و نه مشکلات فکري انسانها را حل کرد. [ صفحه 10] با شکست سازمان ملل متحد، آخرين روزنه اميد بشر هم بسته مي شود و انسان با ياس تمام به پوچي همه اميدها و نيز پوچي جهاني که بدان اميدوار بود، معتقد مي شود. و براي گريز از اين حقيقت تلخ، يا به خود کشي رو مي آورد و يا در شمار هيپي ها از اجتماع کناره گرفته و کليه قوانين اجتماعي را زير پاگذارده و به آغوش مواد مخدر پناه مي برد. در جهان هر روز گرايش شديدتري به جانب نهضت عصيانگرانه هيپيسم مشاهده مي شود. به عنوان نمونه در سال. 1968 م در آمريکا 300 هزار نفر از جامعه کنار کشيدند و به ال. اس. دي و ماري جوانا پناه برده و به جمع هيپي ها پيوستند. [10] هجوم به طرف مواد مخدر، از جانب اين گروه به حدي رسيده که تنها در سانفرانسيسکو در هفته حدود يک تن ماري جوانا مصرف مي شود. [11] . هيپي ها، به اميد اينکه در عرفان شرق انسانيت و برادري بيابند به سوي هند روي مي آورند، ليکن چون آنها را نيز علاوه بر فقر و گرسنگي و اختلافات نژادي و طبقاتي درگير مشاجرات فرقه اي مي يابند و از عرفان جز رقص و شعر و اعتياد اثري نمي بينند، نااميدانه و بي هدف، با تنها ارمغانشان از اين سفر يعني مواد مخدر، آواره کوهها و بيابانها مي گردند. و اين گونه بشر امروز با نااميدي تمام چشم براه مرگ است تا او را از اين زندگي سراسر رنج و مشقت برهاند. آيا جنگ هاي هسته اي بشريت را نابود خواهد ساخت؟ آيا 4 / 3 مردم جهان بر اثر فقر و گرسنگي محکوم به مرگ [ صفحه 11] مي باشد؟ آيا مواد مخدر نژاد انسان را منهدم خواهد نمود؟ آيا روزگار بدبختي بشر بسر نخواهد آمد و سرانجام از اين زندگي فلاکت بار رهائي نخواهد يافت؟ آيا آن روز نخواهد رسيد که بشر هيولاي فقر را نابود سازد؟ آيا مي توان راه حلي براي سامان بخشيدن به اوضاع آشفته جوامع بشري يافت؟ آيا سرانجام انسان خواهد توانست راهي به سوي زندگي ايده آلش بيابد؟ آيا اين ياس و نااميدي منجر به اميدواري و منتهي به آينده اي توام با برادري و برابري نخواهد شد؟ آيا آن روز نخواهد رسيد که انسان نماهاي حيوان صفت، خوي حيواني خويش را کنار نهند و زندگي با صفائي را بر پايه فضائل انساني و خدمت به همنوعان خويش اختيار کنند؟... آيا به آينده اميدي نيست؟ [ صفحه 12] اميد اکثر دانشمندان و مصلحين بشر، بر اين اعتقادند که تنها راه حل مشکلات و سامان، بخشيدن به دنياي امروز، تشکيل يک حکومت واحد جهاني بر مبناي عدالت است [1] ، و بي شک براي اينکه دول نيرومند جهان، به خاطر گسترش دامنه نفوذشان بر سر تصاحب کشورهاي ضعيف، باهم برخورد پيدا نکنند و نيز به منظور بدست آوردن منافع بيشتر، حاضر به نابودي انبوهي از انسانها نگردند، و همچنين براي اينکه مشکل فقر و گرسنگي که تنها به خاطر چپاول و غارت ثروت ضعيفان بدست نيرومندان بوجود آمده است از بين برود و نيز به خاطر اينکه انسان ها بمنظور فراموش کردن برداشت [ صفحه 13] نادرست خود از جهان، يعني پوچي همه تلاشها و اميدهاي بشر براي رهائي از مشکلات، در جمع هيپي ها خود را به آغوش مواد مخدر نيفکنند، و...، حکومتي بر مبناي عدالت و ارزش هاي اصيل انساني لازم است که اداره تمامي جهان را بدست گيرد و از همگي انسانها يک ملت پيوسته و واحد ساخته و ثروت جهان را به طور مساوي بين آنها تقسيم کند و قدرت نظامي جهان را به طور کامل در دست گيرد و فرهنگي اصيل و انساني در اختيار مردم قرار دهد. راسل متفکر و فيلسوف شهير جهان غرب، در اين مورد چنين مي گويد: جلوگيري از جنگ، يک راه بيش ندارد و آن ايجاد دولت جهاني واحدي است که تمام سلاح هاي مهم عظيم را منحصرا در دست داشته باشد... به نظر من، اگر چنين دولت جهاني تشکيل شود، تشکيل آن در بعضي از نواحي از روي ميل و رضا و در بعضي ديگر از راه فتح و غلبه خواهد بود... تصور نمي کنم نژاد انسان آن سياستمداري و قابليت را داشته باشد که تنها بميل و رضاي خود به تاسيس دولت جهاني گردن نهد. به اين دليل است که خيال مي کنم در تاسيس و برقراري و حفظ و نگاهداري آن، در سنين اول عمر، اعمال زور و فشار لازم مي باشد، [2] . پس مشکل مهم در اين راه، نبودن نيروي کافي براي مقابله با عوامل بر پا دارنده جنگ و ديگر نابسامانيهاست. زيرا نيروهاي بزرگ جهان امروز، در دست گروهي سودجو و خودپرست است که تنها مساله اي که از ذهنشان نمي گذرد، صرف نظر کردن از موقعيتهاي خويش به نفع نوع بشر و [ صفحه 14] تشکيل يک حکومت واحد جهاني بر مبناي عدالت است. بنابر اين براي تحقق بخشيدن به چنين ايده اي وجود رهبري پاک سرشت و آگاه که با نيروئي عظيم در برابر اين قدرتمندان بيدادگر بپاخيزد، ضروري است. از دير باز، لزوم چنين رهبري براي تشکيل جامعه اي بر مبناي عدالت، در ميان انسانها احساس مي شده و بنابر اين در ميان هر ملت و قومي به نامي از اين پيشوا ياد شده است: هندوها اين صاحب نيرو را برهمن کلا، اقوام سلت اين رهبر را آرتور، زرتشتيان اين منجي را شوشيانس، يهوديان اين پيشوا را يوشع، مسيحيان اين سامان دهنده را مسيح و... و مسلمانان او را مصلح، قائم و مهدي مي نامند. روشن است فردي که در سر لوحه برنامه اش پيکار با ابر قدرتان و درهم ريختن بساط آشوبگران باشد، بايد از نيروئي ما فوق تمامي آنها برخوردار بوده تا بتواند در کوتاه ترين فرصت آنها را از ميان برداشته حکومت سراپا عدل خود را بر جهان حاکم سازد، و چنين فردي جز اينکه يا نيروئي خدائي تاييد شود، نمي تواند به اهدافش نائل گردد. و بر همين مبنا، تمامي اديان، او را فردي برانگيخته شده از جانب خدا دانسته و تصويري از او و برنامه اش ترسيم کرده اند. و هر چه فاصله اين اديان با قيام آن مصلح، کمتر شده تصوير روشنتري ارائه نموده اند. بر اين اساس، مسلمانان هماهنگند که در آينده مردي از [ صفحه 15] خاندان رسول اکرم (ص) که همنام وي مي باشد به امر الهي بپا مي خيزد و با تشکيل يک حکومت واحد جهاني، پايه هاي برادري و برابري را در جهان مستحکم نموده و به نابرابريها و بدبختيهاي بشر خاتمه خواهد داد. [3] . قرآن کريم با خطوطي روشن آينده را چنين ترسيم مي کند: خداوند به آن گروه از انسانها - که ايمان آورده و نيک کردار باشند - نويد داده که آنها را بسان اقوام صالح و مومن، که در گذشته پيشوائي يافتند، به خلافت بر تمام زمين برساند و فرامين قرآن را، تنها قانون حاکم در جهان سازد، و نگراني و تشويش ايشان را به آرامش و قرار تبديل نمايد. در آن هنگام همه خدا را خواهند پرستيد و هيچ موجودي را شريک او قرار نخواهند داد. [4] . احاديث و روايات شيعه، برنامه مهدي (ع) را اين گونه بيان داشته اند: وي نبرد مسلحانه خود را تا نابودي و اضمحلال کامل حکومتهاي جابر دنبال مي کند. [5] و بوسيله مبارزان و همچنين ترسي که خدا در دل دشمن ايجاد مي کند، ياري مي شود. در نتيجه، به هيچ سرزميني روي نمي آورد مگر آن که پرچم اسلام در آنجا به اهتزاز در آيد. [6] و به اين صورت شرق و غرب عالم را تسخير نموده [7] ، حکومت واحد جهاني خود را بر - مبناي عدالت تشکيل مي دهد و در پرتو رهبريش، در [8] . [ صفحه 16] جامعه جهاني اسلام، انسانها از رشد عقلاني برخوردار گرديده [9] ، همگي آنها در بالاترين سطوح دانش و بينش قرار مي گيرند. [10] و آن کاه ارزشهاي اخلاقي، در کاملترين حد خود، بر جهان حاکم مي شود [11] ، و در سايه آن، يگانگي و صفا ميان انسانها برقرار مي گردد. [12] وي اموال را بطور يکسان ميان مردم تقسيم نموده [13] ، و امتيازات طبقاتي را لغو مي نمايد [14] ، تا هر کس امکان فعاليت و ترقي داشته باشد. بر اين اساس چنان جهان در ثروت و آباداني غوطه ور مي - گردد [15] که افراد نيازي به سود ستاندن در معاملات نخواهند داشت، تا جائي که اين عمل همچون ربا ناپسند شمرده مي شود. [16] . کوتاه سخن اينکه عموم جوامع بشري و به ويژه مسلمين، در انتظار يک آينده درخشان، آينده اي که در آن ترس و وحشت، نابساماني و آشوب، فقر و گرسنگي و اندوه و بدبختي راه نداشته باشد بسر مي برند. و اين انتظار و اميد انسانها بوده است که توانسته تا کنون جوامع بشري را از نابودي کامل حفظ کند و در اين اقيانوس متلاطم و پر آشوب، همانند تخته چوبي آنها را تا رسيدن به کشتي نجات، از خطر غرق شدن دور بدارد. [ صفحه 17] انتظار و اما انتظار شيعه، انتظاري است شورانگيز و محرک، اميد آفرين و هستي زا، و اين اميد و انتظار است که نه تنها جامعه پوياي شيعه را در طول تاريخ پر افتخارش - با وجود مخالفتهاي شديد و رنجهاي طاقت فرسا - از حرکت باز نداشته، بلکه عامل محرک آن نيز بوده است، و همين انتظار، راز بقا و پيشروي اين گروه گرديده است. بجاست که زنگار اوهام از چهره اين اصل انسان ساز حماسه آفرين زدوده شود، تا روشن گردد کدامين انتظار است که از ملتي خمود، قومي شور آفرين، از اجتماعي پريشان، توده اي سامان يافته، از انسانهائي افسرده، آدمياني شادي آفرين، از رهرواني [ صفحه 18] پريشان گام، توده اي ثابت قدم، از انسانيتي پر آشوب، جمعيتي آرام بخش، و از تاريخي بي فردا، فردائي تاريخ ساز مي سازد. براي آشنائي با مفهوم راستين اين اصل، سزاوارترين مرجع، رهبران تشيع اند. امام صادق (ع) مي فرمايند: کساني که در انتظار دولت قائم بسر مي برند چون افرادي هستند که در خدمت قائم باشند... و بلکه چون شمشير زنان در رکاب مهدي اند... نه بخدا سوگند بسان شهيداني هستند که جان در رکاب پيامبر باخته اند. [1] . اين سخن ژرف، نقش برجسته انتظار را مشخص مي سازد و اينکه منتظران راستين، همچون مومنين صدر اسلام، بايد آتشين درون و مصمم، در برابر جاهليت زمان خود بپا خيزند و در آماده ساختن توده ها - براي پذيرفتن نظامي الهي و انساني - حماسه آفرين تلاشي پاکبازانه تا حد شهادت باشند. در همين معني، ديگر گفته همين پيشوا، بر تيرگيهاي سکوت و سکوتمان نور مي پاشد و ما را بسوي سازندگي جامعه فرا مي خواند که: آن کس که منتظر امر - دولت - ماست، چون کسي است که در راه خدا در خون خود وطه ور باشد. [2] . و آن گاه که مي بينيم در منطق هدفساز امام رضا (ع) انتظار فرج جزء فرج است.، [3] در مي يابيم که يک شيعه آگاه بايد کرداري را در زمان انتظار داشته باشد که گوئي در زمان ظهور مهدي (ع) زندگي مي کند، و با اين برداشت [ صفحه 19] از مفهوم انتظار، عمق و ارج اين گفته را در مي يابيم که: برترين کردار امت من انتظار فرج است. [4] . و هم از اين رو، حماسه پر شور انتظار اگر بدرستي شناخته شود و به توده هاي نگران شناسانده گردد، غنچه اميدي پر شکوه را بر نهال زندگيشان شکوفان مي سازد، تا با دروني پر شور و عزمي راسخ براي ساختن آينده اي روشن، تلاشگر و کوشا باشند. براي روشن تر شدن اين بيان، سپاه انبوهي را در نظر بگيريد که فرمانده آن - به ضرورتي بخردانه - از حوزه ماموريت خود خارج مي شود و به لشگريان خويش اعلام مي کند که زمان بازگشت او روشن نيست، ولي همه بايد آماده نبرد باشند، چه به هنگام بازگشت، فرمان حمله را صادر خواهد کرد و نبردي قرين پيروزي را آغاز خواهند نمود. سپاهيان لايق و هوشيار، با دريافت اين دستور، هميشه آماده اند تا با رسيدن فرمانده و فرمان حمله اش، به پيکار با تباهيها و زشتيها بپردازند. انبوهي و گستاخي دشمن در اين مدت، آنان را در راه مبارزه تصميم تر مي کند و اگر با ديدگان اشک آلود و دلهاي مشتاق و لبهاي دعا خوان چشم براه فرمانده خود هستند، فراموش نمي کنند که هميشه بايد در آمادگي رزمي بوده و لياقت نبرد با باطل را در خود حفظ کنند. چنين گروهي آگاه و بيدار دلي هيچ گاه در اين فکر نخواهند بود که پراکنده شويم و به استراحت بپردازيم تا فرمانده بازگردد و خود [ صفحه 20] کارها را سامان دهد، برويم تا او بجنگد و ما پيروز شويم، او قيام کند و ما آزاد گرديم، او بپاخيزد و ما پيشرفت نمائيم، او بميدان رود و ما تا عزت بر سر نهيم، او کشته شود و ما زندگي جاودان يابيم!! پيداست که سرانجام چنين پنداري چه مي تواند باشد و هم از اين روست که گفته اند: ملتي که در انتظار مصلح بسر مي برد، خود بايد صالح باشد. بپاخاستن شيعه، به هنگام شنيدن نام قائم نيز، به اين معني است که هر لحظه آماده ايم تا مهدي قيام کند و ما گوش بفرمان او جان به پيشگاهش هديه بريم، و اين آمادگي تا بدانجا او را مبارز تربيت مي کند که از خدا مي خواهد اگر بين او و مهدي، مرگ - که براي همه پيش خواهد آمد - فاصله انداخت، به هنگام قيام قائم خدا او را در حالي که کفن پوشيده و شمشير کشيده و نيزه آخته کرده و به ياري مهدي در شهر و ده مي شتابد، از قبر خارج سازد. [5] . اگر شيعه در فراز و نشيب هاي عمر هزار و چهارصد ساله خود - در مسير مبارزه با باطل - از پا نيفتاده و همواره سربازاني فدکار با تلاشهائي پي گير - براي تحقق بخشيدن به آرمانهاي انساني - روانه ميدان کارزار کرده، يکي از عواملش همين انتظار مثبت بوده است. و مي بينيم درست بخلاف کساني که تمامي مباهاتشان را درگذشته تاريخ جستجو مي کنند، منتظران واقعي همواره به آينده اي درخشان چشم دوخته و به سوي آن گام بر مي دارند، چه انتظار راستين، [ صفحه 21] جهت را از گذشته به سوي آينده تغيير مي دهد. کوتاه سخن اينکه انتظار شيعه، انتظاري است راستين، و اگر برداشت ما از اين اصل برداشتي است اصيل، خود بايد ملتي صالح بوده و در حد خود با تلاشي پيگير در مبارزه با باطل زمينه قيام او را فراهم ساخته و خودمان نيز در اين راه توانائي و قدرت براي شرکت در نبرد آخرين - در حضور مهدي (ع) - را کسب کرده و اين گونه، با تمام وجود، چشم براه قيامش باشيم. [ صفحه 22] منجي براي چنين انتظاري، شناسائي دقيق موعود ضروري است تا نه عروسکهاي خيمه شب بازي قدرتها را - که براي درهم شکستن و نابودي حماسه پر شور انتظار هر روز نغمه اي تازه سر مي کنند - با او اشتباه کنيم، و نه گزافه گوئي مغرضان و ناآگاهان بتواند پرده اي از اوهام و خرافات بر پيکروي پوشانده، اميدمان را به ياس و انتظارمان را به شکست مبدل سازد. وي دوازدهمين و آخرين رهبر جامعه تشيع محمد (ع) فرزند امام حسن عسکري (ع) مي باشد که در نيمه شعبان سال 255 ه. ق. به دنيا آمد. مادر گراميش نرجس بانويي رومي [ صفحه 23] بود که اسلام آورده و به همسري امام عسکري (ع) در آمده بود. پيشوايان راستين و بزرگ شيعه، در مواقع اندوهبار، ياران خود را به ظهور حضرتش نويد مي داده اند. امام حسن مجتبي (ع) آن گاه که با معاويه مجبور به امضاي قرار داد صلح گرديد و برخي مردم او را بر اين امر ملامت کردند، ضمن بيان شواهد و دلائلي بر صحت و درستي کار خود - که از چشم ظاهر بينان پوشيده بود - به ايشان فرمود: آيا نمي دانستيد که هيچ کدام از ما امامان نيست مگر اينکه - به اجبار - در گردنش بيعتي از گردنکشان زمانش باشد، بجز قائم منتظر که مسيح پشت سر او نماز مي گزارد، پس بدرستي که خدا تولد او را مخفي مي دارد و خودش را پنهان از انظار مي نمايد، تا اينکه هنگام قيام، بيعتي در گردن نداشته باشد. او نهمين فرزند از نسل برادرم حسين (ع) پسر برترين کنيزان است، خدا عمرش را در غيبتش طولاني مي گرداند. پس آن گاه به توانائي خود او را صورت جواني کمتر از چهل سال هويدا مي سازد تا دانسته شود که خدا بر هر چيزي تواناست. [1] . چون خواست خداوند بزرگ بر اين بود که حضرتش از گزند دشمنان در امان بماند، و در آينده برنامه عظيم خود را - که تشکيل حکومت واحد جهاني و برقراري عدل و داد در جهان مي باشد - جامه عمل بپوشاند، در سال 260 ه. ق. که امام عسکري (ع) به شهادت رسيدند، پس از آن که در انظار عموم بر جسد پدر شريفش نماز گزارد، از ديدگاه مردم پنهان شد، زيرا خلفاي ستمگر عباسي، بر اساس بشارتهائي که از پيامبر و امامان پيشين رسيده بود [2] مي دانستند که وي [ صفحه 24] بر هم زننده بساط ظلم و جنايت تبهکاران مي باشد، و بنا بر اين در پي فرصت براي کشتن او بودند و پس از اين مراسم به پي گردي وي به خانه شان ريخته، در صدد قتل او بر آمدند. از اين تاريخ به مدت 70 سال، ايشان پنهان از مردم مي زيستند و تنها شيعيان خاص امام، مي توانستند به خدمت حضرتش نائل شده و مشکلات خود و ديگر شيعيان را با ايشان در ميان بگذارند. اين افراد در تاريخ شيعه به عنوان نواب خاص و اين فاصله 70 ساله به دوره غيب صغري مشهور است. در اين زمان که کم کم افراد ناپاکي به فکر ادعاي ارتباط با امام افتادند، و در نتيجه مردم را به گمراهي فرا خواندند، امام (ع) به وسيله نامه اي به خط شريفشان از طريق چهارمين نائب مساله نيابت و ارتباط با خود را تا زمان ظهور منقطع اعلام فرمودند. در اين دوره که به غيبت کبري مشهور است، امام (ع) به طور ناشناس در ميان مردم زندگي مي نمايند، و همان طور که احاديث و روايات شيعه بيان داشته اند، ايشان در بازارها راه مي روند و بر فرشهاي مردم پا مي گذارند و مردم ايشان را مي بينند ليکن نمي شناسند، حال آن که آن حضرت مردم را مي بينند و مي شناسند، و اين حالت را با حالت يوسف (ع) و برادرانش شبيه دانسته اند [3] زيرا آنها يوسف را در مقام عزيزي مهر ديدند و با او صحبت کردند ليکن وي را نشناختند در حالي که يوسف (ع) آنها را شناخت. [ صفحه 25] حضرت محمد بن الحسن (ع) در اين دوره، در مواردي که ضرورت يابد به عنوان يک شخص عادي به دفاع از حريم دين پرداخته مشکلات شيعيان را حل مي نمايند. و هر آن گاه که ضرورتي پيش آيد خود را به فردي از شيعيان که قابل اطمينان بوده و راز نگهدار باشد معرفي نموده، فراميني صادر مي فرمايند. اعتقاد به اين ياري هاي مهدي (ع) در زمان غيبت است که به شيعه، جرات و شجاعتي حماسه آسا مي بخشد، و با دل گرمي به اين مساعدتهاست که شيعه نبردش را با باطل هر چه که نيرومند باشد، بدون هيچ ترسي آغاز مي کند و اين حالت، سخن علي (ع) را به خاطر مي آورد که: ما با دل گرمي به حضور پيامبر در سخت ترين لحظات جنگ، صحنه را خالي نمي کرديم و نبرد را تا بدست آوردن پيروزي ادامه مي داديم. [4] . شيعيان در دوره غيبت، براي دريافت دستورات ديني همان گونه رفتار مي کنند که در زمان ديگر ائمه که دور از ايشان مي زيسته اند. يعني همان گونه که امام براي آنها دانشمندي صديق و در امر دين متبحر، مي فرستاد تا سئوالاتشان را از وي بپرسند و وظائفشان را از وي فراگيرند و بسياري از شيعيان در تمام عمر حتي يک بار هم به زيات امام نائل نمي شدند، در زمان غيبت نيز شيعه موظف است از دانشمندان ديني که خود نگهدار و حافظ حريم دين بوده و از هوسهاي خويش پيروي ننموده، بلکه تنها فرمان خدا را که از طريق قرآن و سنت رسيده گردن مي نهند، استفاده کند. [5] . اما در ظهور او، تمام انسانها به شريعت اسلام و آئين [ صفحه 26] محمدي و کتاب قرآن مي گروند و به دستورات آن که از مهدي (ع) فرا مي گيرند، عمل مي نمايند. براي روشن شدن بيشتر اين موضوع به سخنان پيشوايان تشيع مراجعه مي - کنيم: پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: قائم، مردم را بر ملت و شريعت من مي خواند و به پيروي از فرامين قرآن دعوت مي کند. [6] و: در حکومت جهاني وي، سرزميني باقي نمي ماند مگر اينکه نداي ايمان، به وحدانيت خدا و پيامبري محمد (ص) در آنجا بلند شود. [7] و همچنين مي فرمايد: مهدي نماز اسلامي را بپا مي دارد و خود به امامت نمازگزاران مي ايستد. [8] . علي (ع) امام اول شيعيان فرموده: قائم، در زمان ظهورش اسلام را بر مردم عرضه مي کند و آنها را به پيروي آن فرا مي خواند. [9] . پنجمين رهبر تشيع، حضرت باقر (ع)، فرموده: قائم، برنامه خود را از مکه شروع مي کند، و بر اساس ايمان به قرآن و روش پيامبر و ولايت علي (ع) و بيزاري از دشمنان او با مردم بيعت مي نمايد. [10] . و هم ايشان مي فرمايند: در زمان حکومت مهدي (ع) کسي باقي نخواهد ماند مگر اينکه به جمع پيروان محمد (ص) در آمده باشد. [11] . و در پناه اين برنامه است که اسلام را، که مردم فراموش کرده، و قرآن را، که در گوشه اي رها نموده اند، به ميان زندگي آنها مي آورد، و جامعه اي بر اساس فرامين قرآن تشکيل مي - دهد و حيات تازه اي به اسلام و مسلمانان داده، عزت و حکومت [ صفحه 27] قرآن را تجديد مي کند، و اين عظمت به قدري چشمگير است که بر مردم دشوار است باور کنند به وسيله همان قرآني که در دست داشتند به آن درجه رسيده اند. امام صادق (ع) در مورد برنامه مهدي (ع) مي فرمايد: همان کاري را که رسول خدا انجام داد، مهدي نيز انجام مي دهد، يعني بدعتهاي موجود را خراب مي - کند، همان گونه که رسول خدا جاهليت را منهدم ساخت، و آن گاه اسلام را از نو بنا مي نمايد. [12] . پيامبر اسلام، نيز در مورد قيام وي چنين مي فرمايد: زماني خواهد آمد که از اسلام جز اسمي، و از قرآن جز تشريفاتي، بجا نمانده، در آن هنگام خدا به وي اجازه قيام مي دهد پس آن گاه به وسيله او، اسلام را تقويت نموده و تجديدش مي نمايد. [13] . بنابر اين، همان گونه که ديگر امامان، دين تازه اي نداشتند و تنها به ابقا و احياي اسلام پرداختند، قائم نيز بر اساس ديانت حضرت محمد (ص) امامت مي نمايد و حتي در اين مساله تقيه [14] هم نمي کند و از همان ابتدا، برنامه اش را آشکارا بيان مي نمايد و بر اساس فرموده امام صادق (ع)، نه تنها براي او، بلکه براي پيروانش نيز در زمان ظهور آن حضرت تقيه حرام خواهد بود [15] چون شرط تقيه، که قرار - گرفتن در تنگنا و احتمال ضربه خوردن به پيکر اسلام مي باشد، ديگر در آن زمان وجود نخواهد داشت، زيرا ظهور مهدي (ع) از آغاز قرين گشايش و فرج است. [ صفحه 28] تفکر و انديشه در مساله غيبت حقايقي را براي ما روشن مي سازد که راه رسيدن به آنها غيبت امام (ع) مي باشد، به عنوان مثال، تنها راه براي اصلاح افرادي که هوسهاي خود را بر استدلالات منطقي انبياء، در لزوم پيروي از دين، ترجيح دادند يا آنکه علي رغم دلائل گوياي پيامبران بر ناتواني بشر در مساله قانون گذاري به تاسيس يا پيروي مکاتب و ايدئولوژي هاي انساني پرداختند، اثبات عملي اين واقعيت است که مکاتب بشري چيزي جز نابساماني و پريشاني براي بشر به ارمغان نخواهند آورد و اگر کسي جوياي سعادت و خوشبختي است بايد از فرامين انبياء پيروي کند، همچنين آنان که با وجود براهين آشکار، در مقابل علم خود را باخته، و تصور کردند که مي تواند جايگزين دين گردد، مي بايست در عمل به اين نکته واقف گردند که علم، تنها وسيله اي است که راه استفاده از آن را دين بايد تعيين کند و در غير اين صورت ممکن است بزرگترين لطمه ها را به بشريت وارد آورد. دوران غيبت امام زمان (ع) همين مرحله بخود واگذاشتگي بشر است، تا حال که از منطق و فطرت پيروي نکرد، تجربه به او ثابت کند که هميشه جامعه انساني به هدايت الهي محتاج خواهد بود، و همان گونه که پيشوايان اسلام بيان داشته اند، ظهور قائم در زماني رخ مي دهد که اکثريت انسانها با تمام وجود خواستار رهبري الهي براي رهائي مردم - از نابسامانيهائي که بدست خويشتن فراهم کرده اند - و تشکيل جامعه اي بر اساس قوانين قرآن باشند. و هم از اين [ صفحه 29] روست که مي بينيم هر روز به تعداد انسانهاي انديشمندي که، به لزوم مذهب آگاه گشته و اعتراف مي کنند، افزوده مي گردد. علاوه بر مساله فوق، در دوره غيبت ميزان استقامت و پايداري شيعيان در ايمانش نيز آزموده مي گردد، يعني به علت طولاني شدن دوران غيبت و تسلط نيروي کفر بر ايمان و بيشتر شدن امکانات براي ظلم و ستم و گناه، و همچنين بدست آمدن لذائذ بيشتري از راه ارتکاب آنها، شيعيان آزمايش مي گردند، تا آنان که تنها در زمان آسايش دم از ايمان مي زنند از مومنين راستين جدا شوند. هر دوي اين ابعاد را در مساله غيبت، در بيان کوتاهي از امام صادق (ع) مي يابيم که: اين امر - ظهور و قيام قائم - شما را نخواهد آمد مگر پس از نااميدي - از سعادتمند شدن به وسيله مکاتب بشري، يا از پيروزي اسلام، به خاطر طولاني شدن انتظار - نه بخدا، نمي آيد شما را تا شما مومن و منافق از هم جدا شويد، نه بخدا نخواهد آمد تا شقي شود هر کس شقي مي گردد و سعيد گردد هر کس سعيد مي گردد. [16] . هم ايشان مي فرمايند: به علت طولاني شدن غيبت، تنها جمعي ثابت قدم مي مانند و از ديگران گروهي مي گويند: او بدنيا نيامده است! بعضي مي گويند: بدنيا آمد و مرد! جمعي مي گويند: امام يازدهم فرزند ندشته است وعده ديگري دچار عصيان شده مي گويند: قائم در هيکل ديگري حلول کرده سخن مي گويد!! [17] . [ صفحه 30] شايد اين سوال پيش آيد که اگر برنامه قيام مهدي (ع) قرنها پس از امام عسکري (ع) خواهد بود، پس چرا قائم (ع) در زمان ايشان تولد يافتند و در نتيجه مدت درازي را ناگزير از زندگي ناشناسانه شدند؟ در پاسخ، اين نکته را ياد آور مي شويم که بر اساس اعتقاد شيعيان - که بر فرمايشات پيشوايان اسلام مستند مي باشند - جهان هيچ گاه خالي از حجت نخواهد ماند، يعني در هر زمان بايد انسان کاملي که خدا را در کاملترين درجات شناخته و آن گونه که شايسته است به عبادت و فرمانبرداريش بپردازد وجود داشته باشد. امام علي (ع) مي فرمايد: هرگز جهان خالي از حجت نخواهد ماند، خواه شناخته شده باشد و خواه ناشناس. [18] . و نيز امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر در زمين جز دو نفر باقي نباشند يکي از آن دو حجت است. [19] زيرا اگر حجت خدا نباشد زمين با ساکنانش نابود مي شود. [20] . پس بر اين اساس، جهان هرگز بدون حجت نخواهد ماند. اما فرمايشات پيامبر اکرم (ص) و ائمه (ع)، حجت هاي خدا، بعد از حضرت محمد (ص) را دوازده امام شيعه معرفي مي نمايند. به عنوان نمونه سخني از پيامبر اکرم (ص) را به ياد مي آوريم که فرموده اند: هر آينه اوصياء و حجتهاي خدا بعد از من دوازده نفر مي باشند که اولي آنها علي (ع) و آخرينشان مهدي (ع) است. [21] . [ صفحه 31] با در نظر گرفتن دو مطلب فوق، و نيز اينکه تاريخ، دقيقا زندگي و مرگ يازده تن از اين امامان را ذکر مي کند، راهي نمي ماند جز اينکه براي ادامه هستي جهان، بلا فاصله بعد از امام يازدهم، مهدي (ع) که تنها حجت خدا از آن زمان به بعد مي باشد، وجود داشته باشد و نيز براي اينکه برنامه او، نيازمند به مقدماتي است - که به پاره اي از آنها اشاره شد - و آن مقدمات محتاج به گذشت قرنها مي باشد. لازم است که مهدي (ع) از عمري طولاني برخوردار باشد. پس روشن شد که به علت لزوم وجود حجت، براي ادامه هستي جهان، و نيز اينکه بعد از فوت امام حسن عسکري (ع) حجتي جز مهدي (ع) نبود، گريزي جز حيات مهدي (ع) بر روي زمين - بعد از فوت امام عسکري (ع)، تا زمان قيامش - نخواهد بود. ديگر نکته اي که ممکن است مبهم به نظر برسد، مساله طول عمر چند صد ساله مهدي (ع) است که در احاديث و روايات بدان اشاره شده و آن را يکي از ويژگيهاي مهدي (ع) دانسته اند. به عنوان نمونه چند جمله از امامان شيعه در ذکر اين خصوصيت مهدي (ع) نقل مي کنيم، امام سجاد (ع) مي فرمايد: در قائم خصوصيتي از نوح مي باشد و آن طول عمر وي است. [22] . و امام رضا (ع) علامات قائم را اين گونه بيان مي دارند: سن بسيار و چهره اي جوان دارد و بيننده از ظاهر، [ صفحه 32] ايشان را چهل ساله يا کمتر مي پندارد و ديگر علامت ايشان اينست که با گذشت ايام شکسته و پير نمي - شوند تا هنگامي که فرمان الهي فرا رسد. [23] . براي روشن شدن موضوع مي بايست به اين نکته توجه داشته باشيم که اگر خدا را به عنوان تواناي مطلق بشناسيم هر امر دشوار و غير عادي را، در صورت خواست او، عملي خواهيم دانست و با توجه به نقش مهم مهدي (ع) در تاريخ انسانها - که نتيجه و ثمره تلاشهاي پيگير انبياست - خرد پسند خواهد بود که خدا وي را تا زمان قيامش شاداب و نيرومند نگاه دارد. علاوه بر اين اگر با ديد علمي به اين مساله بنگريم متوجه خواهيم شد که نه تنها دانش امروز حدي براي عمر انسان معين نمي کند، بلکه آنچه را طبيعي انسان مي داند عمر بسيار طولاني است، و اگر شاهد زندگي کوتاه انسانها هستيم، به اين دليل است که بشر به مکانيسم وجودي خود و استفاده صحيح از آن آگاه نيست و در نتيجه هر لحظه آن را با ضايعات عظيمي روبرو مي کند که بدن را درهم شکسته، و روح را رنجور مي سازد، و لذاست که هر چه دانش پيش رفته و آگاهي انسان بر مکانيسم وجودي خويش بيشتر گرديده از عمر طولاني تري برخوردار شده است، و اين نکته را آمار سني انسانها بخوبي نشان مي دهد. به عنوان نمونه، در انگلستان در سالهاي 1838 تا 1845 م. حد متوسط عمر در مردها 39 / 91 و در زنها [ صفحه 33] 41 / 85 سال بوده است در حالي که در سال 1937 م. عمر است همچنين در آمريکا در سال. 1901 م عمر متوسط مردها، حدود 48 سال و زن ها، حدود 51 سال بوده، حال آن که در سال 1944 م. عمر متوسط مردها به 63 / 5 و زنها به 69 سال افزايش يافته است. [24] . دانشمندان جهان امروز، به بيانهاي گوناگون مساله طول عمر انسان را مطرح کرده اند و ما به عنوان نمونه به جملاتي از آنان اشاره مي کنيم: و ايزمن دانشمند آلماني مي گويد: مرگ لازمه قوانين طبيعي نيست و در عالم طبيعت از عمر ابد گرفته تا عمر يک لحظه اي همه نوعش هست، آنچه طبيعي و فطري است عمر جاوداني و ابدي است... در همين دوره خود ما ميزان طول عمر بالا رفته است و دليلي ندارد که از اين بالاتر هم نرود و يک روز نيايد که بشر به عمر نهصد ساله برسد. [25] . يوري فيالکوف استاد پلي تکنيک کيف در شوروي مي گويد: اتم، که سنگ اول و اصلي بناي ماده مي باشد، جاويد است و هرگز از بين نمي رود مشروط بر اينکه آن را از بين نبرند. سلول هم، که سنگ اول و اصلي بناي جانداران مي باشد، جاويد است و هرگز نمي ميرد مشروط بر اينکه غذا داشته باشد و سرما و گرماي شديد سبب هلاکش نشود. [26] . و نيز مي گويد: انسان بايد زنده و جاويد باشد و هرگز نميرد بدليل اينکه سلول جاندار، زنده جاويد است. [27] . [ صفحه 34] ژان روستاند بيولوژيست مشهور اظهار مي دارد: من قبول دارم که عوامل طبيعي پيري در شخص وجود دارد، ولي بسياري از سلولهاي بدن فنا پذير نيستند و اين صحيح نيست که بگويند اين سلولهاي جاويدان جمع شده و جسم مرده اي را بوجود آورده اند. [28] . با توجه به اين مطالب در مي يابيم که نه تنها دانش امروز عمر طولاني را مغاير با مکانيسم وجودي انسان نمي داند، بلکه عمرهاي کوتاه را غير طبيعي مي شمارد. تاريخ نيز شاهدي راستين بر مساله طول عمر انسان است و افرادي را با عمرهاي بسيار دراز بما معرفي مي کند، به عنوان نمونه نوح و خضر و متوشلخ و ديگراني که نام آنها را، در کتبي که در اين مورد نگاشته شده مي يابيم. [29] در زمان خود ما نيز عمرهائي چند برابر آنچه که به آن عادت کرده ايم مشاهده مي کنيم که به عنوان نمونه مرد 207 ساله اهل آمريکاي جنوبي [30] سيد ابوطالب موسوي فارسي 191 سال [31] محمد باقر او غلو 184 ساله [32] و شير علي اوف مرد 168 ساله قفقازي [33] و هاتين نين زن 168 ساله اهل ترکيه [34] و لوئيز اتروسکو زن 175 ساله و تپس آبزيپ 180 ساله و سيد علي کوتاهي 185 ساله [35] را مي توان نام برد. تنها نکته اي که باقي مي ماند مساله کميابي افرادي با عمرهاي طولاني است، ليکن بايد توجه داشت که ندرت امري دليل بر عدم امکان آن نيست کما اينکه نوابغ نيز به ندرت مي درخشند، اما اين دليل انکار نبوغ افرادي چون اديسن، اينشتين و... نخواهد بود. [ صفحه 35] بنابر اين، مساله طول عمر مهدي (ع) علاوه بر اينکه بدليل توانائي مطلق الهي و خواست خدا، يقينا عملي خواهد بود، از نظر گاه دانش امروز نيز امکان پذير بوده شواهد عملي و خارجي هم آن را تاييد مي کنند. با توجه به مطالب فوق دريافتيم که جهان نيازمند به يک منجي، و در انتظار اوست و اين انتظار در اصيل ترين شکل خود، در تشيع بعنوان اصلي انقلابي مطرح گرديده و پيشواي حکومت جهاني اسلام - که بر اساس قرآن و سنت جامعه را اداره خواهد کرد - شخصي جز محمد (ع) فرزند يازدهمين امام شيعيان نيست که در سال 255 ه. ق. تولد يافت و هم اکنون بطور ناشناس در ميان مردم زندگي مي کند و خداوند به او عمري طولاني عنايت فرموده تا بتواند در زماني که جهان براي حکومت قرآن آماده گرديده قيام کند و با ستمگران به نبرد پرداخته زمان امور جهان را بدست گيرد. [ صفحه 36] دسيسه قدرتهاي ويرانگر و کژانديش، که حماسه انتظار، بر هم زننده بنياد زورگوئي ها و چپاولگري هاي آنها مي باشد، هميشه بر آن بوده اند که با ساختن آدمکهائي مهدي نما، چنين مفهوم انقلابي تاريخ سازي را از بين برده و اميد گرمي بخش توده ها - براي ساختن آينده اي روشن - را به نااميدي تبديل نمايند. با ظهور اينان - بازيگران خيمه شب بازي قدرتها - نه تنها به نگراني هاي بشر دردمند پاسخي داده نشد، جنگ هاي خانمانسوز به آرامشي شادي زا تبديل نگشت و تراژدي گرسنگي، فقر و تشويش آدميان پايان نيافت، بلکه همه اينها [ صفحه 37] - جنگ، گرسنگي، فقر و نگراني - گسترده تر از پيش غم افزاي زندگي انسانها شدند. به عنوان نمونه در اينجا به بررسي چگونگي ادعاي مهدي نماي وطني، يعني ميرزا علي محمد شيرازي مي پردازيم تا روشن گردد که هيچ وجه مشترکي بين اين مدعيان و مهدي واقعي وجود ندارد. [1] . وي، علي محمد فرزند ميرزا رضاي شيرازي است که در سال 1235 ه. ق از مادرش که زني فاطمه بيگم نام بود در شيراز بدنيا آمد و در سنين جواني در نجف و کربلا به مطالعه دروس اسلامي از ديدگاه شيخيه - که معتقد به وجود افرادي مي باشند که در همه زمانها واسطه ارتباط امام زمان (ع) و مردم هستند - پرداخت [2] و پس از مرگ استادش سيد کاظم، ادعاي جانشيني استاد و با بيت امام زمان (ع) را نمود [3] و در نتيجه، چند تني از شيخيه به وي گرويدند. ادعاي وي با سالهاي نابساماني و آشوب داخلي ايران و ضرباتي که مردم از ناحيه کشورهاي استعمارگر مخصوصا روسيه تزاري ديده بودند مقارن بود. مردم که بر اساس بشارتهاي پيشوايان اسلام، در آن اوقات - که سختي ها اوج گرفته بود و ستمگران بيداد مي کردند - [ صفحه 38] بيش از هر زمان ديگري انتظار قيام محمد بن الحسن (ع) و رهائي يافتن از مشکلات را به ياري او داشتند، هنگامي که ميرزا علي محمد اعلام کرد که وي از جانب امام زمان (ع) مامور شده است تا مقدمات را براي ظهور حضرتش فراهم سازد [4] ، جمعي از مردم ساده لوح و بي اطلاع به اميد ظهور حضرتش، به گرد وي جمع شدند و وي را باب امام زمان (ع)، يعني راهي براي شرفيابي به آستان آن حضرت، خواندند. کشور روسيه تزاري، از آنجا که وي را وسيله خوبي براي درهم شکستن صف متحد و پيوسته شيعه در مقابل خود ديد، بر اساس اصل تفرقه بيداز و آقائي کن به وي ميدان داد و به وسايل مختلف سعي کرد که ادعايش را به گوش مردم برساند و نيز به وسيله اطرافيان وي در گوشه و کنار ايران، تحت عنوان با بيگري گروهي از مردم را جمع کرده آشوب هائي براه انداخت تا اگر نيروي نظاميي هم در ايران وجود داشته باشد، به خواباندن اين سر و صداها مشغول شود و در نتيجه، استعمارگران بتوانند به سادگي آنچه را بخواهند بدست آورند. به عنوان نمونه، مي توان به وقايع بدشت نيريز، زنجان و قلعه شيخ طبرسي در آن زمان، اشاره کرد. [5] . ميرزا علي محمد شيرازي، چون توجه مردم را مشاهده نمود دست به ادعاي بزرگتري زد و مدعي قائميت، يعني امام زمان بوده شد. [6] بي خبر از آن که اگر تا آن روز عده اي [ صفحه 39] به دورش جمع شده بودند بخاطر اعتقاد به محمد بن الحسن (ع) بوده و او با اين ادعا روشن مي سازد که دعوي اوليه اش نيز چيزي جز عوام فريبي نبوده است. [7] . اما از آنجائي که او غرق در لذتهائي بود که دولت استعمارگر روس - به وسيله منوچهر خان گنجي والي اصفهان، که اصلا روسي بود [8] - در اختيارش قرار مي داد و به خاطر اينکه وعده هاي منوچهر خان را در مورد جنگ با محمد شاه و تسخير ايران و مجبور نمودن مردم به پيروي از وي و در اختيار گذاردن مبالغ هنگفتي پول [9] ، حقيقي پنداشته بود [10] با گستاخي تمام اظهار داشت: من همان قائمي هستم که شيعيان به ظهورش وعده داده شده اند. [11] . با اين ادعا مردم که مي ديدند نام او محمد، و نه فرزند امام حسن عسکري (ع) است، نه مادرش نرجس با نوئي رومي و از نسل اوصياء حضرت عيسي (ع)، و نه تاريخ تولدش سال 255 ه. ق است، نه عمر طولاني همچون نوح دارد و نه غيبتي از ديدگاه مردم...!! وي را رها [12] . [ صفحه 40] کرده و به مخالفت با او پرداختند و در ميان آنها، حتي دو نفر از اولين گروندگان به او را که وي از آنها در کتبش تجليل نموده و گرويدن آنها را شاهدي بر صدق ادعايش ذکر کرده، مي توان ديد. [13] . اما او به اين حد نيز بسنده نکرد و پس از مدتي با نوشتن دو کتاب بيان عربي و بيان فارسي، حکم به نسخ اسلام، و نبوت خود نمود و اعلام کردم که امروز ديگر قرآن کتابي نيست که مردم موظف به پيروي از آن بوده، بلکه کتاب بيان چنين موقعيتي دارد. با اين ادعا نيز يک بار ديگر شواهدي بر کذب ادعايش پديدار گشت، زيرا مردم بر اساس فرموده پيشوايان اسلام مي دانستند که مهدي (ع) دين تازه اي نمي آورد و همچون ديگر امامان مروج قرآن و ديانت حضرت محمد (ص) خواهد بود. اما وي که تنها به رضاي سرورانش فکر مي کرد و آنچه را آنها مي خواستند عينا اطاعت مي نمود، کار را به ادعاي خدائي نيز رسانيد و اعلام داشت که: هر آينه علي محمد شيرازي خدا و حقيقت وجود اوست [14] و اين بار بزرگترين شاهد را بر پوشالي بودن ادعايش بدست حق - جويان داد. جالب است بدانيم که همين آقاي ميرزا علي محمد شيرازي، که مراتب ادعا را به ترتيب از با بيت به قائميت و [ صفحه 41] سپس به نبوت و آن گاه به خدائي طي کرد، به سال 1264 ه ق که مقارن با ادعاي قائمت ايشان و بلواهاي با بيان در گوشه و کنار ايران بود، در مجلسي که - براي تحقيق مکطالبي، که در مورد ادعاهاي او گفته مي شد - با حضور ناصرالدين ميرزا که در آن زمان ولي عهد بود، در تبريز تشکيل شد، با خوردن يازده ضربه به چوپ [15] ، مدرکي بدست داد که ناصرالدين ميرزا، در نامه اش به محمد شاه از آن اين گونه نام مي برد: التزام يا بمهر سپرده تا ديگر از اين غلطها نکند [16] و آنگاه حضار مجلس بخاطر احتمال اختلالات فکري! وي را از مجازات معاف دانستند. [17] . ابوالفضل گلپايگاني، مبلغ شهير بهائيت در کتاب خود به نام کشف الغطاء نامه اي را که آقاي علي محمد شيرازي به عنوان تقاضاي عفو در همان مجلس خطاب به ناصرالدين ميرزاي وليعهد نوشت، نقل کرده: لازم است بدانيم که آقاي عباس افندي ملقب به عبدالبهاء که يکي ديگر از پيشوايان بهائيت است، کتاب مذکور را ديده و بخاطر نگارش آن از گلپايگاني تقدير نموده و دستور نشرش را داده اند. [18] . نامه مزبور چنين نکاشته شده: فداک روحي (جانم بفدايت)... اشهد الله و من عنده (خدا و آن که نزد اوست بر من شهات مي دهند) که اين بنده ضعيف را قصدي نيست که خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد، اگر چه بنفسه و جودم ذنب صرف است.... و اگرکلماتي که خلاف [ صفحه 42] رضاي او بوده از قلم جاري شده، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمي نيست که منوط به ادعائي باشد، استغفر الله ربي و اتوب اليه من ان ينسب الي امر (از اينکه امري به من نسبت داده شود از خدا درخواست بخشش و توبه مي نمايم) و بعضي مناجات و کلمات که از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت
لینک ثابت
مقدمه هنگامي که پل ترنر (Paul Turner) تهيه کننده معروف استراليايي در طي برنامه‏اي ماهواره‏اي تحت عنوان: نوستر آداموس: مردي که فردا را پيش‏بيني مي‏کند. خطر روزافزون ايران وانقلاب اسلامي ايران براي غرب و تمدن غربي مطرح کرد و در طي اين برنامه تمام آنچه را که نوسترآداموس در بيش از 390 سال پيش از آن تاريخ «آگوست 1989م» پيشگوئي کرده بود منتسب به ايران کرد؛ هيچ سياستمداري حرف وي را چندان جدي نگرفت؛ چرا که موقعيت ايران در سال 1989، نه تنها به هيچ وجه مناسب نبود؛ بلکه به واسطه جنگ تحميلي و عواقب ناشي از آن و تحريمهاي شديد اقتصادي بسيار شکننده و حساس بود. ليکن پس از به واقعيت پيوستن واقعه يازدهم سپتامبر در آمريکا که اتفاقاً در فيلم به صراحت به آن اشاره مي‏شود (وقوع دو انفجار مهيب و عظيم در New City) همگان شگفت‏زده و نگران شدند؛ به نحوي که رئيس‏جمهور نه چندان باهوش آمريکا، پس از وقوع اين حادثه به تبعيت از نوسترآداموس، ايران را هم يکي از«محورهاي شرارت» در جهان معرفي کرد و از اين طريق بر وحشت و ترس عميق هيأت حاکمه آمريکا از ايران (پرشيا) صحّه گذاشت. در اين مقاله سعي نگارنده بر آن نيست که بر پيشگوئيهاي نوسترآداموس صحّه بگذارد يا از آن دفاع کند و يا به هر طريق ممکن آن را خزعبلاتي هذيان‏گونه جلوه دهد؛ بلکه حداکثر کوشش نگارنده بر آن است که ديدگاه غرب و تمدن غربي نسبت به پيشگوئيهاي شگفت‏آور نوسترآداموس را مورد بررسي و مداقه قرار داده و اين پيشگوئيها را که اغلب درباره ايران يا کشورهاي اسلامي بوده؛ مورد بررسي قرار دهد. البته بايستي در نظر گرفت که بدون شناخت اين پيشگوي کبير نمي‏توان حساسيتهاي انسان غربي نسبت به انسان شرقي را شناخت؛ چرا که اغلب سياستمداران و متفکران غربي عميقاً به ستاره‏شناسي، طالع‏بيني و آينده‏نگري همراه با ادبيات رمزي (Occult) معتقدند و حتي نظريه‏پرداز معروف هاروارد؛ يعني ساموئل هانتينگتون نيز تئوري برخورد تمدنها The clash of) (civilizations را از نوسترآداموس به عاريت گرفته است. پيشگويي نوسترآداموس درباره واقعه يازدهم سپتامبر و تأثير شگرفي که بر نگرش و فرهنگ آمريکايي گذاشت مي‏تواند منجر به تحولي اساسي نسبت به ديدگاه غرب درباره انقلاب اسلامي ايران شود، همانکه نبايد به سادگي از کنار آن گذشت. ... آسمان، در چهل و پنج درجه (مختصات جغرافيايي نيويورک؟!) خواهد سوخت، آتش به شهر جديد (New City)، نزديک مي‏شود. [1] . جالب‏ترين نکته در مورد پيشگوئيهاي نوسترآداموس آن است که وي به ندرت نام کشوري را به صراحت و آشکارا ذکر مي‏کند، حال آنکه در مورد ايران (Parsia) به صراحت عنوان مي‏کند که ايران، جهان را تسخير خواهد کرد. ايران از طريق آناتولي، فرانسه و ايتاليا را فتح خواهد کرد و بالاخره ايران باعث وقوع جنگ جهاني سوم خواهد شد. [2] بنابراين، در گام نخست بايستي نوسترآداموس را بيشتر و بهتر بشناسيم و راز و رمز تأثيرگذاري وي بر تمدن غربي را از اين طريق دريابيم. ميشل دونوسترادام (Michel De Nostradame) که بيشتر با نام لاتين خود؛ يعني نوسترآداموس (Nostr Adamus) شناخته شده است؛ در روز چهاردهم دسامبر سال 1503 م. در ناحيه سن رمي فرانسه متولد شد. خانواده وي از شجره پزشکي يهودي و ايتاليايي الاصل بود. پدر بزرگ وي در شکل‏گيري و تربيت نوسترآداموس نقش اساسي داشته و آموزه‏هاي اشراقي مکتب کاباليست‏ها را مستقيماً به وي تعليم داده است. نوسترآداموس در سن 22 سالگي از دانشگاه بسيار معتبر آن روزگار فرانسه؛ يعني مون‏پليه در رشته پزشکي فارغ‏التحصيل شد و براي نجات بيماران از بيماري مرگ سياه يا طاعون، بلافاصله مشغول به کار شد. شاويني، پيرو و مفسر معروف نوسترآداموس مي‏نويسد که وي سه سال تمام بر روي نخستين اشعار وحي‏آميز خود که از آينده و رويدادهاي آن خبر مي‏آورد کارکرد و در سال 1555م. دفتري را - که در بر گيرنده بيش از سيصد پيشگويي شعرگونه بود - به پسرش سزار هديه کرد. سپس در سالهاي بعد مجموعه کاملي از شعرواره‏هاي نوسترآداموس در 1000 قطعه؛ يعني 10 سانتوري که هر سانتوري مشتمل بر 100 قطعه بود، را منتشر شد. نوسترآداموس بر خلاف شايعات واهي و عبثي که پيرامون شيطان‏پرستي و خداستيزي به وي نسبت داده‏اند، فردي عميقاً مؤمن و پاي‏بند به مذهب کاتوليک به بود و در نامه‏اي به پسرش صريحاً متذکر مي‏شود که: ... و از زماني که اراده ذات خداوند متعال بر اين قرار گرفته که تو فقط در نور طبيعي و در اين نقطه زمين به دنيا بيايي... از آنجايي که برايم ممکن نيست نوشته‏اي را به صورت رسمي و کامل برايت به ارث بگذارم؛ چون بر اثر بي‏عدالتي و گذشت زمان نابود خواهد شد...؛ چون که همه چيز تحت اختيار و سلطه قادر متعال و خداوند يکتا قرار دارد. در واقع او با اين عبارات، صريحاً اشاره به عدم اصالت ادبيات رمزي علم اخترشناسي و طالع‏بيني نموده است و همه اراده‏ها را موکول به خواست و اراده خداوند متعال مي‏نمايد. بررسي پيشگوئيهاي نوسترآداموس درباره جهاني شدن انقلاب اسلامي ايران «شاهزاده عرب، مريخ، خورشيد، ناهيد، شير، حکومت کليسا را از طريق دريا از پاي در خواهد آورد، از جانب ايران (پرشيا) بيش از يک ميليون پرهيزگار به بيزانس و مصر، به سوي شمال هجوم خواهند آورد»[1] . «از کشور عربي خوشبخت (در منطقه غني و ثروتمند اعراب) شخصي قدرتمند و مسلط بر شريعت [حضرت] محمد (ص) زاده خواهد شد، اسپانيا را به دردسر انداخته و بر گرانادا (غرناطه) مستولي مي‏شود. از طريق دريا بر مردم نيکوزيا ظفر خواهد يافت.»[2] . «مرد مشرقي از محل استقرار خويش خارج خواهد شد، براي ديدار فرانسه از کوه آپونين خواهد گذشت، از فراز آسمان، از برف‏ها، درياها و کوهها گذر خواهد کرد و همگان را با عصايش مضروب خواهد کرد...»[3] . ادبيات رمزآلود، واژه‏اي است که به بهترين نحو مي‏تواند عمق معاني شعرواره‏هاي نوسترآداموس را بيان کند؛ چرا که طبق نظر اغلب مفسران معروف نوسترآداموس؛ يعني اريکاچيتهام، گي بوحک و ژان شارل دو فن برون، حداقل وقايع ذيل را مي‏توان بدون هيچ شک و ترديدي از ميان شعرواره‏هاي رمز آلود نوسترآداموس بر شمرد: آتش‏سوزي بزرگ لندن در سال 1666م. اعدام چارلز اول، روي کارآمدن حکومت مذهبي کرامول در انگلستان، وقوع انقلاب فرانسه، انقلاب روسيه، رويارويي استالين و تروتسکي پس از مرگ لنين، اضمحلال رژيم شوروي، اعدام لويي شانزدهم و ماري آنتوانت، به قدرت رسيدن ناپلئون و انتخاب لقب امپراتور توسط وي، به قدرت رسيدن هيتلر و رژيم نازي، به قدرت رسيدن موسوليني در ايتاليا و ژنرال فرانکو در اسپانيا، ترور کندي، سقوط شاه ايران و وقوع انقلاب اسلامي در ايران، رهبري امام خميني (ره) از فرانسه - او دقيقاً عنوان مي‏کند که رهبر ايران از فرانسه باعث سقوط شاه ايران مي‏شود -، وقوع حادثه يازدهم سپتامبر و آتشي که در برجهاي دوقلوي شهر جديد (نيويورک) ايجاد مي‏شود و بسياري از حوادث تاريخي ديگر از سالهاي 1555 ميلادي به بعد که حدوداً 450 سال را دربر مي‏گيرد. دو محاصره، در گرمايي سوزان، انجام مي‏گيرد. آن مرد، از فشار تشنگي، به خاطر دو فنجان مملو از آب، کشته مي‏شود. دژ نظامي، مملو مي‏شود، و يک آرمانگراي کهنسال [امام خميني (ره)] نشانه‏هاي نيرا (سرزمين ايران) را به اهالي ژنو [سازمان ملل متحد] نشان خواهد داد.«[4] . رهبر پاريس، اسپانياي بزرگ را اشغال مي‏کند، کشتيهاي جنگي در برابر مسلمانان [محمدي‏ها] که از پارتيا [ناحيه‏اي در ايران] و مديا [ناحيه‏اي در ايران] برخاسته‏اند، مي‏ايستند. آن مرد، سيکلاد [اروپا] را تاراج مي‏کند، و آنگاه انتظاري بزرگ در بندر يونان حکمفرما مي‏شود. در مجموع نوسترآداموس به اين موضوع به صراحت اشاره مي‏کند که ايران (پارت، نيرا، پرشيا، مديا) با کمک مسلمانان سراسر جهان، از جمله کشورهاي عربي و مخصوصاً سوريه، عربستان سعودي و ليبي حکومت مقتدري را تشکيل مي‏دهند و پس از جنگي مذهبي که هسته آن از لبنان شروع مي‏شود و عمدتاً بر عليه اسرائيل است، جهان را به تسخير خود درمي‏آورند و سپس جنگي جهاني و عظيم رخ خواهد داد و جهان نابود خواهد شد. [5] . در هنگامه دميدن خورشيد، آتش بزرگ، ديده خواهد شد؛ صدا و روشنايي، در امتداد شمال، ادامه خواهد يافت. در ميانه کره خاک، مرگ و آواي مرگ، شنيده خواهد شد؛ مرگ از درون سلاحها، آتش و خشکسالي آنان را به انتظار خواهند نشاند. در خاتمه، اين سرزمين به واسطه جنگ جهاني سوم نابود و نامسکون خواهد شد. [6] . سرزمين مسکوني، از سکنه خالي خواهد شد؛ براي به دست آوردن سرزمينها، جدال و اختلاف شديدي درمي‏گيرد؛ قلمروها به مرداني سپرده خواهد شد؛ که از غرور و سربلندي تهي خواهند بود. سپس، براي برادران بزرگ، نفاق و مرگ پيش خواهد آمد. و از چنين برمي‏آيد که ايران، جهان را ابتدا از طريق حمله به ترکيه (و مقدونيه) به تصرف خود درخواهد آورد: شب در آسمان، مشعلي رو به خاموشي، ديده خواهد شد. در مرکز رن، جنگ و خشکسالي به بار مي‏آيد، کمک خيلي دير مي‏رسد. پرشيا (ايران) حمله آورده و ماگدونيا و در جاي ديگر مي‏گويد: (مقدونيه) را به محاصره درمي‏آورد. [7] . تو اي فرانسه! اگر، از آبهاي ليگوريا گذر کني؛ خود را، در ميانه دريا و جزاير، در محاصره خواهي يافت؛ و پيروان محمد، در برابر تو خواهند ايستاد. و همچنين تو، اي درياي آدرياتيک! استخوان خران و اسبان را خواهي جويد. [8] . و باز مي‏گويد: آن مرد، با سلاحها و آتش درخشان، در نزديکي درياي سياه، از پرشيا براي تسخير ترابوزان خواهد آمد. فاروس و ميتيلن به لرزه در خواهد آمد؛ خورشيد، درياي آدرياتيک را که مملو از اجساد اعراب است؛ روشن خواهد کرد. [9] . و سپس نوسترآداموس، عواقب جنگ اتمي و نابودي تدريجي جهان به واسطه جنگ جهاني سوم را شرح مي‏دهد: «کسوفي در پيش خواهد بود که از زمان آفرينش گيتي تا زمان مرگ و مصائب حضرت مسيح و از آن زمان تا به امروز هرگز رخ نداده است و جهان چنين ظلمتي به خود نديده است...»[10] . که در اين مورد آيات مربوط به قيامت در سوره قيامت به ذهن انسان تداعي مي‏شود: فإذا برق البصر و خسف القمر و جمع الشمس و القمر يقول الإنسان يومئذ أين المفرّ. هنگامي که بينايي خيره مي‏گردد، و ماه فرو مي‏رود، و خورشيد و ماه گرد هم آيند، آن روز انسان مي‏گويد: به کجا فرار کنم؟ «مرد والامقامي از تبار عرب به زودي پيش خواهد تاخت. از سوي اهالي بيزانس به او خيانت خواهد شد. از شهر قديمي رودس به پيشواز او خواهند آمد، از جانب هانگري [مجارستان] متحمل آزار بسيار خواهد شد.»[11] . «در حوالي درياي آدرياتيک بر اثر توفاني عظيم، کشتي غرق مي‏شود و زمين به لرزه درآيد و به سوي آسمان پرتاب مي‏شود و دوباره فرو مي‏افتد؛ در مصر جنبش پيروان محمد افزايش مي‏يابد و پيکي به (آن سوي مرزها) فرستاده مي‏شود تا خبر را اعلان کند.» «... شهرها آلوده و کثيف گشته، باعث اعتراض و شرمساري زيادي خواهد شد، و تاريکي و جهل فقط با درخشش نور از بين مي‏رود و با تغييراتي حکومت جهل و ظلمت پايان خواهد يافت...» رهبري اصلي مشرق زمين با شورشهاي زيادي روبرو خواهد شد، که اکثراً از طرف شمالي‏ها و غربي‏هاي مغلوب شده است، که عده‏اي کشته و برخي مورد آزار قرار گرفته‏اند و بقيه در حال گريزند و فرزندانشان که از زنان متعددي هستند، زنداني شده‏اند. [12] . م.پ. ادوارد در کتاب خود در باب پيشگوئيهاي نوسترآداموس نقل مي‏کند که سانتوري هشتم، قطعه 6 مربوط به وقوع جنگ جهاني سوم است: «... جنگ و خونريزي براي مرتبه سوم حتمي است؛ آتش به حدي است که درياها به جوش مي‏آيد و از دولت‏ها فقط دو دولت و از جهان فقط نيمي باقي مي‏ماند...» [13] . شاهزاده ليبيايي [که نماينده حکومت ايران است] در غرب به قدرت خواهد رسيد، يک فرانسوي از اعراب به شدت مکدر خواهد شد، دانشمند اديب [ادبا] خود را با اوضاع وفق خواهند داد، زبان عرب بر فرانسه پيشي مي‏گيرد...«[14] . در نزديکي سوربن جهت حمله به مجارستان قهرماني از اهالي برودها [سياه‏پوستان] به آنان هشدار خواهد داد. رهبر بيزانس، سالون از اسلاوينا، آنان را به شريعت محمد[(ص)] در خواهد آورد. همچنين نوسترآداموس در چنين مي‏سرايد که: «امپراتوري مقدس به آلمان خواهد آمد؛ پيروان اسماعيل جايگاه بي‏مانع خواهند يافت. آدمهاي نادان همچنان خواستار کارماني [شريعت کهنه] هستند. تمامي حمايت کنندگان [محمد «ص»] سراسر گيتي را خواهند پوشاند.»[15] . بنابراين، نوسترآداموس در اغلب سانتوري‏ها از جمله سانتوري 5 نسبت به فتح جهان به وسيله شريعت حضرت محمد (ص) به غرب و تمدن غربي هشدار مي‏دهد و به جهانيان اعلام مي‏کند که روزي مسلمانان به رهبري ايران و تمدن ايراني بر جهان مسلط خواهند شد که اين بي‏شک در پيوند با گسترش و جهاني شدن انقلاب اسلامي ايران است.
لینک ثابت
آخرالزمان و امام مهدي به انگيزه انتشار کتاب «امام‏مهدي، عليه‏السلام، از ولادت تا ظهور» نوشته سيد محمدکاظم قزويني، ترجمه حسين فريدوني ظهور موعود الهي و منجي بشر متضمن دو عنصر اساسي و به هم پيوسته است: زمان دوران اين تحول در رويداد جهاني (آخرالزمان) و وجود شخص منجي و متکفل اين امر عظيم (امام مهدي، عليه‏السلام). «آخرالزمان‏» اصطلاحي است در فرهنگ اديان بزرگ دنيا، به معناي آخرين دوران حيات بشر و قبل از برپايي قيامت. در فرهنگ اسلامي، آخرالزمان هم دوران نبوت پيامبر اکرم، صلي‏الله‏عليه‏وآله، تا وقوع قيامت را شامل مي‏شود و هم دوران غيبت و ظهور مهدي موعود، عليه‏السلام، را. در دوران معاصر، عده‏اي از مفسران و متفکران مسلمان از قبيل: مرحوم علامه طباطبايي، استاد شهيد مرتضي مطهري، سيد قطب، محمد رشيدرضا، شهيد سيد محمدباقر صدر و... با اتکا به آياتي از قرآن کريم (اعراف: 138، انبياء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمين، فرمانروا شدن نيکوکاران زمين (وراثت صالحان) و پيروزي حق بر باطل را به‏رغم جولان دائمي باطل به عنوان سرنوشت آينده بشر مطرح کرده‏اند و آيات و روايات مربوط به تحولات آخرالزمان را بيانگر نوعي فلسفه تاريخ مي‏دانند و به اعتقاد ايشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفايي تکامل اجتماعي و طبيعي نوع انسان، چنين آينده‏اي امري است محتوم که مسلمانان بايد انتظار آن را داشته باشند و نبايد منفعل و دلسرد به «حوادث واقعه‏» بنگرند، بلکه با حالتي پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انساني و آگاه از تحقق اهداف تاريخي انتظار، بايد سرشار از اميد، آمادگي و کوشش در خور اين انتظار مقدس باشند. در چارچوب اين برداشت، آخرالزمان قطعه معيني از تاريخ نوع انسان است که او بايد در آن حرکت تکاملي تدريجي خود را تا تحقق وعده الهي ادامه دهد. [1] در حاليکه در کتب علماي متقدم همچون «کمال‏الدين‏» شيخ صدوق و «کتاب‏الغيبه‏» شيخ طوسي، رحمة‏الله‏عليه، چنين تفسيري از تاريخ نبوده و تحولات آخرالزمان امري است غير عادي که در آخرين بخش از زندگي نوع انسان واقع مي‏گردد و به تحولات قبلي جامعه انساني مربوط نمي‏شود. [2] . در نظر متاخران بينا بودن در مورد «نشانه‏هاي زمان‏» و ارزيابي رخدادها، در پرتو پيشگوييهاي آخرالزماني که در جامعه جريان دارد، ضروري است. کما اينکه بسياري از انديشمندان بر اين باورند که جامعه انساني اينک در آخرين مرحله غفلت از «ذات‏» و در اوج تحمل «جوهر مادي‏» و «کميت منطوي در کثرت‏» قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پيشتر مي‏رود; درک جمعي او از خير و عدل مطلق مفهوم تر و شفاف‏تر مي‏گردد. شناخت «آخرالزمان‏» يا فرجام شناسي (Eschatologie) در اديان يهود، مسيحيت و زرتشتي نيز حائز اهميت است. با عنايت‏به آنچه بيان شد، «آخرالزمان‏» پايان همه چيز نيست، بلکه ترميم جهان است. گويي جهان ناگهان تعادل خود را باز مي‏يابد و به حالت اوليه باز مي‏گردد. همه آشفتگيهاي ممکن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتي آشفتگي مطلق است که في نفسه و با ديدي افتراقي ملاحظه شود. ولي چنانچه اين بي نظميها در قبال نظم کل که سرانجام همگي به آن باز مي‏گردند، قرار گيرد جنبه منفي خود را از دست مي‏دهد و جزو عوامل مقوم و به يک معني فاني در مرحله ظهور مي‏شود. به تعبير «رنه گنون‏» در کتاب «آخرالزمان يا عصر سيطره کميت‏» دوران دجال نهايت ظلم و شر است، ولي امر شر و منحوس ناپايدار و موقت است - هر چند که نمي‏توانست جز آنچه واقعا هست چيز ديگري باشد - و فقط جنبه خير و سعادت که پايايي و قطعيت دارد و به سامان مي‏رسد، به قسمي که محال است‏سرانجام غالب نشود. نگاهي به دردها و آلام بشر انديشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمي چنين مي‏نماياند که در ميان همه خواسته‏هاي ضد و نقيضش، امروز يکي هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژيمهاي سياسي يکصدا خواهان «آزادي‏»اند. آزادي برابر با حضور ضرورت حقيقت در وجود آدمي. «آزادي‏»اي که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم مي‏آورد. آزادي رهايي بخش [3] و مقوم انديشه و حکمت. رهايي انساني که مي‏خواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادي اصيل و واقعي که نهفته در اطاعت‏حق است. از اين رو دستيابي به سعادت به معناي دستيابي به رحمت و عدالتي است‏که خداوندآن را مقررکرده‏است. زندگي در جهاني متعالي است که در آن آدمي به کمال حقيقي و واقعي‏اش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان (aneiety) که مي‏داند نمي‏تواند امنيت‏حقيقي را با سازمان دادن به زندگي شخصي و اجتماعي به دست آورد. وقايع و مقدراتي وجود دارند که آدمي نمي‏تواند آنها را در زير قدرت خود بگيرد. نمي‏تواند کارهاي خود را دوام بخشد، زندگي‏اش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هيچگونه امنيت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقيقا همين نگراني اصيل است که باعث مي‏شود انسانها با تمام وجود در آرزوي امنيت‏باشند. [4] . چرا امروز که فن آوري و توانايي بشر نسبت‏به قرون گذشته و دهه‏هاي قبل پيشرفت چشمگير و غير قابل مقايسه‏اي نموده است و مباحثي همچون دموکراسي، قانون، حقوق بشر، جامعه مدني و... بمراتب بيش از گذشته با ابتناي به تحليلها و فلسفه‏هاي گوناگون مطرح مي‏شود، با اين همه در غرب پيشرفته و فرهيخته سخن از هبوط آدمي، ظهور نيست انگاري و بلايا و مصائب جهاني، سر در گمي بي پايان آدمي در ساختار و دستور زبان و واژه‏هاي کلامي، مجهول انگاري جهان، پيچيدگي روزافزون شناخت هستي و دور از دسترس شدن تدريجي آن، افزايش مستمر تراژدي بشري، حاکميت روز افزون عقلانيت ابزاري، از دست رفتن آخرين رمق حيات معنوي جهان و تبديل شدن انسان به توده‏ها (Mass)، عصر غيبت‏ساحت قدس و فرا رسيدن زمانه شب عالم و... مي‏شود؟ آيا در نظم کنوني ارباب و رعيتي مدرن! شوريدگي انديشه بشري و تلاطم بي وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفي، روانشناسي، مردم شناسي، جامعه شناسي و... و افزايش سهمگين ميل به قدرت و استيلاي بر ديگران و تعارضات و مناقشات بي معنا و... و نهايتا سرخوردگي از همه چيز، رو به فزوني نيست؟ شايد تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدي، عليه‏السلام، پايان همه اين آلام در طرفة العين و به يک نگاه و اشاره ايشان است. اين البته از توان ايشان به دور نيست; اما شايد تحقق امر صورت ديگري نيز داشته باشد. اگر گفته مي‏شود که بسياري از ابواب علم تا کنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد; گشايش اين ابواب چه منظري را پيش روي آدمي مي‏نهد؟ گسترش «ظهور ولايت‏» در سراسر جهان و استقرار يکپارچه و فراگير آن چه آثار و برکاتي دارد؟ چه تغيير و تحولي در افکار و انديشه‏ها و کنشها و واکنشهاي فردي و اجتماعي انسان عصر ظهور پيش خواهد آمد؟ آيا در روزگار «ظهور ولايت‏» نمي‏توانيم شاهد درمان اساسي روان آدمي و اعطاي «آزادي‏»، «امنيت‏» و «آرامش‏» واقعي باشيم؟ آيا نمي‏توان تصور نمود که مغز شيرين «ايمان‏» و کنه عفن «گناه‏» برملا مي‏گردد و هم او، مفاهيم متعالي «زيبايي‏»، «زندگي‏» و حتي «اسلام‏» را نه در قالب الفاظي چند، بلکه با غوطه‏وري در عمق و ذات آنها تبيين مي‏کند و شهد «حيات طيبه‏» را در کام تشنه انسانها فرو مي‏چکاند و عصر روشنايي را آغاز کرده، سر در گمي او را پايان بخشيده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالي انسان متکي به ايمان - و نه بي اختيار در امواج توده‏ها و مسيطر بر عقلانيت ابزاري و نه محکوم آن - خواهد بود؟ درباره حضرت مهدي، عليه‏السلام، کتابهاي فراواني در ميان مسلمانان نگاشته شده که در برگيرنده موضوعات ذيل‏اند: آيات و احاديث مربوط به ابعاد مختلف زندگي حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات اديان، ولادت، غيبت، طول عمر، نواب اربعه، راه يافتگان به حضور ايشان، توقيعات مبارکه، ضرورت شناخت ايشان، فلسفه مهدويت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظايف منتظران، اصحاب و ياران، عصر ظهور، رجعت، ادعيه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر [5] و... اما ترديدي نيست که بيشترين و دقيق‏ترين سهم به مؤلفان شيعي اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بيت، عليهم‏السلام، جزئيات بيشتري را درباره اين موعود عظيم و دوران ايشان ارايه مي‏نمايد. و اما اينک که در مرحله تحولات وسيع و پيچيده‏اي در سراسر جهان در پرتو نهضتي مبتني بر انتظار شيعي قرار داريم، سنجش وضعيت و موقعيت، ضرورتهاي ديگري را نيز ايجاب مي‏کند. زيرا به تشريح نظري، جامعه شناسي و فلسفي موضوع نيازمنديم، هم به صيرورت اعتقاد به مهدويت در ميان اديان الهي و تذکر بر تحريف و غفلتي که صورت گرفته است و به تعبير قرآني، «يعرفونه کما يعرفون ابنائهم‏» [6] ، و هم تبيين ضرورت شناخت و بيان مشخصات دقيق امام، عليه‏السلام، و برنامه‏هاي ايشان و بويژه ارايه ترکيبي از انتظار ظهور با سرنوشت‏بشر زمان غيبت در فرايند عملکرد اجتماعي امروز. بايد توجه داشت در اين جايگاه بسيار مهم و حساس، بايد از راه ترکيب داده‏ها به نحو صحيح و خردورزانه و با پيراستن آن از خرافات و اوهام و قشري‏گري، همراه رويکردي عميق به اصل مظلوم «ولايت‏» و بويژه درک درست از «غيبت ولي خدا» و اثرات آن در زندگي فردي و اجتماعي، مجموعه‏اي را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآني و تعاليم و سنت اهل بيت، عليهم‏السلام، ظرافتها و نحوه حفظ ايمان در دوره آخرالزمان و غيبت را نيز مشهود سازد. کتاب «امام مهدي، عليه‏السلام، از ولادت تا ظهور» با هدف معرفي اين وجود عاليقدر به خامه استوار دانشمند فقيد و محقق بزرگوار، مرحوم سيد محمدکاظم قزويني در 24 فصل به شيوه‏اي تحقيقي و پر احساس به عربي نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقاي دکتر «حسين فريدوني‏» به فارسي برگردانده شده است. کتاب مزبور که از تبويب مناسبي برخوردار است مطالب ارزنده‏اي درباره نام و نسبت‏حضرت مهدي، عليه‏السلام، بشارت به وجود مقدس ايشان، تولد و نهان زيستي کوتاه مدت و نايبان چهارگانه و ديدارکنندگان ايشان در آن ايام، يبت‏بلندمدت و ديدار کنندگان حضرتش در اين ايام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهديان، نحوه ظهور و استيلاي ايشان بر قدرتهاي روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامداري و پايان عمر مبارکشان را به خوانندگان ارايه مي‏نمايد. کتاب با استفاده از تجربيات کتب قبلي، از منابع ارزنده و دست اولي برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سليقه وافر ايشان به نحو آراسته و پاکيزه‏اي حروف نگاري و صفحه آرايي شده و با فهرستهاي‏متعدد تکميل گرديده‏است. از جمله خصوصيات کتاب و روش مؤلف چنين است که تقريبا اکثر احاديث و اخبار مربوط به حضرت مهدي، عليه‏السلام، را آورده و سپس آنها را تحليل و بعضا تاويل و تفسير مي‏کند. اما کمتر حديثي را از حيث رجال سند مورد بررسي قرار مي‏دهد. هر چند که اتکا بر اخبار، روش اصلي مؤلف محترم است اما نکته در خور توجه آن که در همين چارچوب نيز سعي بر ارايه منطقي روايت و يا تاويل عقلاني آن مي‏نمايد. در بخش «زندگي جامعه در عصر ظهور» مباحثي مطرح شده است [7] که بعضا از پشتوانه روايي و استدلالي محکم و روشني برخوردار نيست و بيشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما بايد توجه داشت علاوه بر آنکه اعتبار و سنديت‏برخي از اين روايات قابل تامل است، به تعبير برخي بزرگان، بسياري از شرايط و يا علايم ظهور قطعي نيست و بدايي و تغيير يافتني است. زيرا چه بسا، مردم با توجه به اين شرايط خود را در زمان امکان ظهور احساس نکنند در حاليکه توجه مستمر به امام، عليه‏السلام، و درخواست ظهور ايشان به هيچ وجه نبايد محدود به شرايط و اوضاع خاص باشد. اين امري است که تنها به اراده خداي يکتا بستگي دارد و لذا بايد تحقق آن را از مشيت الهي بي آنکه مانعي در کار باشد، درخواست نمود. از مهمترين مباحث درباره امام عصر، عليه‏السلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنايي با تعهدات و وظايفي است که در قبال ايشان داريم. اين تعهد و عمل به آن در عنوان «انتظار» خلاصه مي‏شود و درک و تحليل عميق آن، بويژه شناخت دوران غيبت - که خود ابتلايي بزرگ براي بشر بوده است - براي هر مؤمني ضرورت دارد. اما به نظر مي‏رسد که موضوع اساسي و مهم «انتظار». بيان وظايف مسلمانان در عصر غيبت از جمله مباحث ناگفته اين کتاب است. بر اين نکته بايد فقدان بحث مهم «ضرورت شناخت مهدي، عليه‏السلام‏» در اوايل کتاب و موضوع «توقيعات مبارکه امام‏» را نيز بيفزاييم. به هر حال، در مجموع کتاب از روح و طراوت ويژه‏اي برخوردار است که قطعا برخاسته از شيفتگي مؤلف و مترجم محترم به ساحت مقدس امام عصر، عليه‏السلام، است. بدين سبب مطالعه کتاب مزبور براي طالبان معرفت امام غايب، قطعا مفيد و سودمند است همانند اثر ديگر مرحوم سيد محمدکاظم قزويني درباره زندگي حضرت فاطمه زهرا، سلام‏الله‏عليها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همين مترجم محترم قرين معنويت و عرض ارادت به ساحت قدس عصمت ‏خواهد بود.
لینک ثابت
مقدمه پيشگويي در مورد آينده همواره يکي از دغدغه‏ها و دل مشغوليهاي بشر بوده و در طول تاريخ انگيزه‏هاي مختلفي باعث شده است که انسانها به پيشگويي درباره رويدادهايي بپردازند که در آينده دور يا نزديک واقع مي‏شوند. در اين ميان پيشگويي در مورد حوادث آخرالزمان از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافي که در باورها و اعتقادات خود داشته‏اند موضوع آخرالزمان و رويدادهاي اين عصر را مورد توجه جدي قرار داده‏اند. اما اين دغدغه و دل مشغولي هميشگي بشر آنگاه که با علوم غيبي و دانشهاي خداداد پيامبران و اولياي الهي پيوند خورده رنگ ديگري يافته است و از حالت گمانه‏زنيهاي بي‏پايه و پيشگوييهاي دروغين در مورد وقايعي که بشر راهي براي پي بردن به آنها ندارد خارج و به اخبار صادق مبتني بر آموزه‏هاي وحياني تبديل شده است. با نگاهي اجمالي به کتابهاي مقدس اديان الهي به موارد فراواني برخورد مي‏کنيم که از سوي انبياي الهي و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاي آينده پيشگويي و به ويژه از حوادث مختلف سياسي، اجتماعي، زيست محيطي و... به عنوان نشانه‏هاي آخرالزمان ياد شده است. اما اگر بخواهيم مجموعه معارفي را که در اديان مختلف الهي در زمينه آخرالزمان وجود دارد با يکديگر مقايسه کنيم به جرأت مي‏توان گفت که در هيچ دين و آئيني به اندازه اسلام در مورد رويدادهاي آخرالزمان پيشگويي نشده است. پيامبر گرامي اسلام (ص) از همان سالهاي آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايي خود به پيشگويي رويدادهاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي که در آينده‏هاي دور و نزديک در جامعه اسلامي روي خواهد داد مي‏پرداختند و به تعبير برخي از روايات، مسلمانان را از کليه حوادثي که تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر مي‏دادند. [1] آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاي مبارکي که در آينده رخ خواهد نمود، مژده و بشارت مي‏دادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومي که در پيش روي آنهاست برحذر مي‏داشتند. اين رويه مستمر پيامبر اکرم (ص) در مورد پيشگويي رويدادهاي مختلف، به ويژه رويدادهايي که در آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد که مسلمانان در طول سالهاي پر برکت حيات رسول گرامي اسلام (ص) از گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند؛ گنجينه‏اي که از همان سده‏هاي آغازين گسترش اسلام به دست مؤلفان، مورخان و محدثان جمع‏آوري و در اختيار نسلهاي آينده گذاشته شد. مؤلفان اسلامي مجموعه روايتهايي را که به ويژه از پيامبر اسلام (ص) در زمينه حوادث مختلف اجتماعي، سياسي وارد شده بود در کتابهايي که معمولاً با عناويني همچون علامات المهدي، علامات مهدي آخرالزمان، علائم الظهور، أشراط الساعة، علامات الساعة، علامات يوم القيامه، الفتن [2] ، الملاحم [3] ، الفتن و المحن، الفتن والملاحم و...ناميده مي‏شده است جمع‏آوري کرده‏اند. [4] . آخرالزمان شناسي در آثار دانشمندان اسلامي پس از اين مقدمه به بررسي کتابهايي مي‏پردازيم که با عناوين ياد شده در مجموعه آثار دانشمندان اسلامي به چشم مي‏خورد. شايان ذکر است که در اين بررسي عمدتاً از کتابنامه امام مهدي (ع) اثر فاضل ارجمند حجةالاسلام جناب آقاي علي‏اکبر مهدي‏پور [1] استفاده شده است: 1. برزنجي حسيني، سيد شريف‏ محمد بن رسول (م. 1103ق.) الإشاعة لأشراط الساعة، چاپ چهارم، بيروت، دارالکتاب العلمية، بي‏تا، 200ص، عربي، رقعي. 2. مقدسي جماعيلي حنفي، ابو محمد عبدالفتي بن عبدالواحد (م.600ق.) أشراط الساعة، عربي. 3. احمد بن فقيه شافعي أشراط الساعة، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، ج1، ص86). 4. يوسف بن عبداللَّه بن يوسف وابل أشراط الساعة، چاپ سوم، دمام (عربستان)، ابن‏جوزي، 1414ق، 484ص، عربي، وزيري. 5. امين حاج محمد احمد (معاصر) اشراط الساعة، الصغري والکبري، چاپ اول، جدّه (عربستان)، دارالمطبوعات، 1412ق، 148ص، عربي، وزيري. 6. محمد سلامة جبر (معاصر) اشراط الساعة و اسرارها، چاپ اول، بيروت، دارالسلام، 1413ق، 1403ص، عربي، وزيري. 7. علي بن محمد ميلي جمالي مغربي مالکي (م1248ق.) أشراط الساعة و خروج المهدي، عربي، خطي (به نقل از: اعلام زرکلي، ج5، ص17). 8. سيوطي، جلال‏الدين (م. 911 ق.) البرهان في علامات مهدي آخرالزمان. 9. متقي هندي، علاءالدين علي بن حسام‏الدين (م. 975 ق.) البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، تحقيق علي‏اکبر غفاري، تهران، رضوان، 1399 ق، 210 ص، عربي، وزيري. چاپ ديگر کتاب: 2ج، تحقيق جاسم بن مهلهل ياسين، کويت، ذات السلاسل، 1408 ق. 10. صدر، سيد محمد تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق، 680ص، عربي، وزيري. 11. سيدبن طاووس، رضي‏الدين علي بن موسي (م. 664ق.) التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، تحقيق: مؤسسة صاحب الأمر (عج)، چاپ اول، اصفهان، گلبهار، 1416ق، 541ص، عربي، وزيري. 12. موسوي کاشاني، سيد محمد حسن جهان در آينده يا علائم ظهور حضرت مهدي (ع)، چاپ دوم، بي‏جا، مؤلف، 1372ش، 302ص، وزيري، فارسي. 13. عاملي، سيدجعفر مرتضي دارسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول، قم، منتدي جبل عامل، 1412ق، 312 ص، عربي، وزيري. 14. کوراني، علي عصر ظهور، مترجم: عباس جلالي، چاپ پنجم، تهران، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1375ش، 412ص، فارسي، وزيري. 15. جواد خراساني، محمد جواد (م. 1397 ق.) علائم دوره آخرالزمان، قم، شهيد، 1360ش، 45ص، رقعي. 16. مولوي، شريف امير علائم الظهور، فارسي، خطي. 17. متقي هندي، علي بن حسام‏الدين (م. 975 ق.) علائم ظهور، فارسي (ترجمه)، خطي. 18. شيرازي، احمد علائم الظهور. 19. اهري، محمد جواد (م.1393 ق.) علائم الظهور. 20. نجفي، محمد جواد علائم ظهور، تهران، مؤسسه ادبيّه، 1345ش، 260ص، فارسي، رقعي. 21. زنجاني، يعقوب علي (م. 1365 ق.) علائم الظهور. 22. قمي، شيخ عباس (م. 1359 ق.) علائم الظهور، تهران، انتشارات علمي، 136ص، فارسي، رقعي. 23. ناظم الاسلام کرماني، ميرزا محمد (م.1337 ق.) علائم الظهور، تهران، شيخ احمد کتابفروش، 1329ق، 198ص، رقعي، چاپ سنگي. چاپ ديگر کتاب: تاجر اصفهاني، 1330ق. 210ص، رقعي. 24. موجودي، علي علائم الظهور حضرت امام زمان (ع)، تهران، کتابفروشي موجودي، بي‏تا، 144 ص، فارسي، رقعي. 25. جورتاني اصفهاني، عباسعلي (م. 1358 ق.) علائم الظهور، چاپ اول، تهران، کانون کتاب، بي‏تا، 144ص، فارسي، رقعي. 26. بهاري همداني، محمدباقر بن محمد جعفر (م.1333ق.) العلائم لاهتداء الهوائم، عربي، خطي. 27. نجفي، حسن علائم الظهور في المستقبل المنظور، چاپ اول، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1422ق، 240ص، عربي، وزيري. 28. همتي، محسن علائم ظهور، مروري بر وقايع آخرالزمان، چاپ اول، تهران، نذير، 1379ش، 71ص، فارسي، رقعي. 29. اللحام، سعيد (معاصر) علامات السّاعة، بيروت، دارالفکر، 1414 ق. 140ص، وزيري، عربي. 30. مبروک، ليلي علامات السّاعة، الصّغري و الکبري، قاهره، دارالمختار اسلامي، 1406ق. 204ص، عربي، وزيري. 31. شمري، جزاع علامات السّاعة في القرآن و السّنّة، چاپ اول، کويت، دارالبحوث العلميّة، 1403ق، عربي. 32. نجفي يزدي، سيد محمد باقر علامات ظهور حضرت صاحب الزمان، تهران، بي‏نا، 1392ق، 64ص، فارسي، جيبي. 33. شبّر، سيّد عبداللَّه (م.1242ق.) علامات الظهور و أحوال الإمام المستور، عربي، 24 ورق، خطي. 34. نبهاني، يوسف بن اسماعيل (م. 1350 ق.) علامات قيام السّاعة الصّغري و الکبري، قبرس، مؤسسة الجفان والجابي، 1410ق، 152 ص، عربي، جيبي. 35. حجّاج، عبداللَّه (معاصر) علامات القيامة الکبري من بعثة النّبي حتّي نزول عيسي، چاپ دوم، قاهره، مکتبة التّراث الاسلامي، 1406 ق، 200ص، عربي، وزيري. 36. صدرالدين قونوي، محمد بن اسحاق رومي (م672ق.) علامات المهدي (ع)، 16ص، فارسي، رقعي، خطي. 37. مودودي، ابوالأعلي (م.1400ق.) علامات المهدي (مقاله)، لاهور، مجله المنصور، ش19، ص48-39، عربي. 38. ابن حجر هيثمي مکي (م974ق.) علامات المهدي المنتظر، قاهره، مکتبة القرآن، عربي. 39. الفتلاوي، مصري علامات المهدي المنتظر في خطب الإمام علي و رسائله و أحاديثه، چاپ اول، بيروت، دارالهادي، 1421ق، 543ص، عربي، وزيري. 40. ابن‏کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء، اسماعيل بن عمر (م.774ق.) علامات يوم القيامة، چاپ اول، قاهره، مکتبة القرآن، 1408ق، 142ص، رقعي، عربي. 41. قرطبي انصاري، حافظ ابو عبداللَّه محمد بن احمد (م. 671 ق.) علامات يوم القيامة، قاهره، توفيقيّه، بي‏تا، 112ص، عربي، وزيري. 42. شيخ صدوق (م. 381 ق) علامات آخرالزمان، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص390). 43. ابن حماد مروزي، حافظ ابو عبداللَّه نعيم (م. 288 ق.) الفتن، 2ج، چاپ اول، قاهره، توحيد، 1412ق، 426ص، عربي، وزيري. چاپ ديگر کتاب: تحقيق مجدي بن منصور بن سيدالشوري، بيروت، دارالکتب العلميه، بي‏تا، عربي، 552ص، وزيري. 44. سليلي، ابوصالح بن احمد بن عيسي (قرن چهارم) الفتن، عربي، گزيده‏اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيدبن طاووس آمده است. 45. بزّاز، ابو يحيي زکريا بن يحيي (م. 1298 ق.) الفتن، عربي، گزيده‏اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيد بن طاووس آمده است. 46. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبداللَّه (م.430 ق.) الفتن، عربي، (به نقل از: الذريعة إلي تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج16، ص112). 47. ابوعمرو عثمان بن سعيد داني (م.444ق.) الفتن، عربي. 48. غزّي، عبدالحليم (معاصر) فتن في عصرالظهور الشريف، قم، مؤلف، 1415ق، 512ص، عربي، وزيري. 49. عسکري، ميرزا نجم‏الدين (م.1395ق.) الفتن و أخبار آخرالزمان من کتب الجمهور، عربي (به نقل از: الذريعة، ج16، ص112). 50. ابو عبداللَّه جعفربن محمد بن مالک کوفي الفتن و الملاحم، عربي (به نقل: رجال‏النجاشي، ص112). 51. حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني (قرن دوم)، الفتن و الملاحم، عربي. 52. ابن کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (م.774 ق.) الفتن والملاحم الواقعة في آخرالزمان، چاپ اول، انتشارات ابن کثير، دمشق، 336 ص، عربي، وزيري. چاپ ديگر کتاب: تحقيق يوسف علي بديوي، چاپ اول، دمشق و بيروت، دارابن کثير، 1414 ق، 335ص، عربي، وزيري. 53. السادة، مجتبي الفجر المقدس، المهدي (ع)، ارهاصات اليوم الموعود و أحداث سنة الظهور، چاپ اول، بيروت، دارالخليج العربي، للطباعة والنشر، 1422ق، 196ص، عربي، وزيري. 54. ده سرخي اصفهاني، سيد محمود بن سيد مهدي موسوي معجم الملاحم والفتن، 4ج، چاپ اول، قم، مؤلف، 1420ق. 55. محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص176). 56. ابوحيّون الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص458). 57. ابراهيم بن حکيم بن ظهير فزاري الملاحم، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن‏شهر آشوب، ص5). 58. احمد بن ميثم بن ابي‏نعيم. الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص53). 59. اسماعيل بن مهران الملاحم، عربي (به نقل از: رجال‏النجاشي، ص26). 60. حسن بن علي بن ابي حمزه الملاحم، عربي. 61. حسن بن علي بن‏فضال (م.224ق) الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص36). 62. حسين بن سعيد بن حمّاد بن مهران اهوازي الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص58). 63. دانيال الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص188). 64. ابوالحسن علي بن ابي صالح کوفي الملاحم، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، چلبي، ج2، ص336). 65. ابوالحسن علي بن حسن بن علي بن فضّال الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص258). 66. ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي الملاحم، عربي. 67. فضل بن شاذان نيشابوري (م. 260ق) الملاحم، عربي. 68. محمد بن اوُرَمَه الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص329). 69. ابن طبّال، ابوالقاسم علي بن حسن بن قاسم يشکري الملاحم، عربي. 70. بوفکي، ابو محمد عمرّکي بن علي الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص303). 71. اشعري قمي، ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيي الملاحم، عربي. 72. کرخي، ابو جعفر محمد بن عبداللَّه بن مهران الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص190). 73. صفّار قمّي، ابو جعفر محمد بن حسن (م. 290ق.) الملاحم، عربي. 74. غاضري، ابوعبداللَّه محمد بن عباس بن عيسي الملاحم، عربي. 75. عيّاشي، محمد بن مسعود الملاحم، عربي. 76. محمدابن ابي‏عمير (م.217ق.) الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص326). 77. ابن المنادي، ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد (م.336ق.) الملاحم، 151ص، عربي (خطي). 78. مولانا، سيد علي (م.1392ق.) الملاحم، چاپ چهارم، تبريز، آسيا، 1399ق، 115 ص، فارسي، جيبي. 79. انصاري زنجاني، ابراهيم (معاصر) ملاحم القرآن، چاپ اول، قم، بي‏نا، 1400ق، 135ص، عربي، وزيري. 80. موسوي زنجاني، ميرزا ابوالقاسم بن ميرزا کاظم (م.1292ق) ملاحم القرآن، عربي، خطي. 81. سيد ابن طاووس، رضي‏الدين ابوالقاسم علي بن موسي، (م.664 ق.) الملاحم والفتن في ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم، منشورات رضي، قم، 1398ق، 224ص، رقعي. شايان ذکر است که اين کتاب با نام التشريف بالمنن نيز به چاپ رسيده است. 82. چاپ ديگر کتاب: چاپ اول، 1408ق، بيروت، مؤسسه اعلمي، 204ص، وزيري. 83. سيد ابن طاووس، ابوالقاسم‏علي‏بن‏موسي (م.664ق.) الملاحم والفتن، يا فتنه‏ها و آشوبهاي آخر الزمان ترجمه محمد جواد نجفي، چاپ اول، تهران، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 230ص، فارسي، رقعي. 84. طوسي، محمد بن قاسم الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيب الخلف من المحن، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص117). 85. همداني طاوه‏اي، شيخ محمد حسين الملاحم، يا علائم آخرالزمان، قم، کتابفروشي صحفي، 1383ق، 111 ص، فارسي، جيبي. 86. خادمي شيرازي، محمد (معاصر) نشانه‏هاي ظهور او، چاپ اول، قم، مؤلف، 1371ش، 220ص، فارسي، وزيري. 87. عليزاده، مهدي (معاصر) نشانه‏هاي يار و چکامه انتظار، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 153ص، 1379ش، فارسي، رقعي. 88. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء (م.774ق.) نهاية البداية والنهاية، 2ج، تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيّه، چاپ اول، عربستان، مکتبة النصر الجديدة، رياض، 1968م، 400 391ص، عربي، وزيري. 89. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل (م.774ق.) النهاية، فتن و أهوال آخرالزمان، چاپ اول 1410ق، قاهره، التراث الاسلامي، 372ص، عربي، وزيري. 90. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل النهاية في الفتن والملاحم، تحقيق: محمد احمد عبدالعزيز، 2ج، بيروت، دارالجيل، بي‏تا. 439 440ص، عربي، وزيري. 91. ميرجهاني، سيد حسن (م.1413ق.) نوائب الدهور في علائم الظهور، 4ج، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدر، 1369ش، تهران، 456 460 319ص، فارسي، وزيري. 92. سادات مدني، سيدعلي‏اصغر (معاصر) نشانه‏هاي ظهور، چاپ سوم، تهران، منير، 1373ش، 160ص، فارسي، رقعي.
لینک ثابت
آخرالزمان را باور کنيم «آخرالزمان» اصطلاحي است که طي سالهاي اخير بارها شنيده‏ايم و هر چه پيش مي‏رويم بر کاربرد آن افزوده مي‏شود. گرچه آخرالزمان از اعتقادات خاص شيعه است و ريشه در تفکر اسلامي دارد اما منحصر به مسلمانان نيست و معادلهاي اين کلمه، در اديان ديگر کاربرد وسيع و متنوعي دارد. حتي در مکاتب و مباحث سياسي غير ديني نيز بحثهاي متعددي راجع به آن صورت گرفته است. آنچه که در بين تمامي اديان و حتي مکاتب غير ديني راجع به «آخرالزمان» مشترک است، اشاره به مقطعي از تاريخ انسان است که در آن، بشر به عالي‏ترين برنامه و اسلوب اداره زندگي اجتماعي دست يافته و به وسيله آن فصل نويني از همزيستي متعالي توأم با صلح، آرامش، عدالت و رفاه جهاني را آغاز مي‏کند. تأکيد اديان و فرهنگهاي متأثر از آن بر اجتماع انسانها در قالب «مدينه فاضله»، «آرمان‏شهر»، «شهر سالم»، «اورشليم»، «اتوپيا» و... دقيقاً مبتني بر همين اعتقاد است. البته يکي از وجوه تمايز اعتقاد به آرمان‏شهر و جامعه موعود بر پايه اديان الهي با اعتقاد به اين موضوع بر پايه مکاتب دست‏ساز بشر (مکاتب اومانيستي)، ديدگاه‏هاي ارائه شده در زمينه ريشه تأسيس چنين جامعه‏اي است. پيروان اديان آسماني، ريشه آن را در «ظهور منجي آخرالزمان» مي‏دانند و پيروان ايسمهاي منحرف غير ديني، آن را ثمره سير تکاملي جوامع انساني دانسته و پايان تاريخ مي‏نامند. [1] . به هر حال آنچه مسلم و انکارناپذير است، انتظار تمام عالم براي فرا رسيدن روز موعود و نجات انسان از پليديها و زشتيها و آغاز حکومت صالحان بر کره خاکي است و البته مترقي‏ترين، کامل‏ترين و صحيح‏ترين باور، اعتقاد آخرالزماني شيعه مبني بر ظهور امام دوازدهم (ع)، حجت غايب، حضرت ولي‏اللَّه‏الاعظم، ارواحنا فداه، مي‏باشد. شيعيان براساس وعده‏هاي داده شده از سوي رسول اکرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) منتظر تحقق موعد قيام و ظهور قائم آل محمد (ع) هستند و براي اين انتظار نيز تکاليف و وظايفي دارند. فرهنگ انتظار طي قرون گذشته، نيروي محرکه خيزشهاي بزرگ عدالت‏خواهانه و ظلم ستيز بوده که قيام شکوهمند امام راحل (ره) را مي‏توان آخرين آن ناميد. از سوي ديگر روايات و متون متعدد، نشانه‏هاي مختلفي را براي مشخص نمودن احوالات آخرالزمان و اشاره به عصر ظهور ذکر کرده‏اند که اين بخش، هميشه مورد توجه خاص و عام بوده است. در سالهاي اخير مباحث پيرامون فرا رسيدن دوره آخرالزمان در ميان پيروان اديان مختلف رشد چشمگيري يافته که اعتقاد به رجعت و ظهور مسيح در سال 2000 ميلادي در ميان برخي از فرق مسيحي، از آن جمله بود. همچنين اعتقادات بحث‏انگيز مسيحيان انجيلي (مسيحيان صهيونيست و يهوديان درباره آخرالزمان و طرح تفکرات جنجالي همچون نبرد آرماگدون (هرمجدون)، تخريب مسجدالاقصي و... از اين دست است. ارائه عجولانه نظريه‏هايي همچون پايان تاريخ، به منظور منحرف نمودن تفکر فطري منجي خواهي نيز دليل بر رشد همين باور ارزيابي مي‏شود. البته هدف اين نوشتار پرداختن به اين دسته از مطالب نيست و واشکافي آنها نياز به مباحث مشروح جداگانه‏اي دارد، اما توجه به موارد ياد شده لازم است، تا بدانيم احساس فرا رسيدن آخرالزمان در تمام اديان شکل گرفته است. آنچه در اينجا مورد توجه است، باور نزديک بودن تحقق وعده ظهور مهدي موعود (ع)، در بين اکثريت شيعيان و محبين خاندان عترت (ع) است. شواهد و مستندات قابل توجه دلالت بر اين امر دارند که اين مسئله از حد يک آرزو و اميد صرف فراتر رفته و به لطف ذات احدي در حال فرا رسيدن و محقق شدن است. ان‏شاءاللَّه. به نظر مي‏رسد براي اثبات اين مدعا ذکر نکاتي که در زير مي‏آيد کفايت کند: اول، آيةاللَّه ناصري در سخنراني‏اي در مدينةالنبي که در رجب سال گذشته صورت گرفته مطالبي را در زمينه بشارت به نزديکي ظهور حضرت بقيةاللَّه الاعظم (ع) بيان کرده‏اند. اين مطالب که به نقل از حضرت آيةاللَّه العظمي بهجت مي‏باشد به اين شرح است: من خراسان بودم، يکي از دوستان ما که تشرف دارد محضر حضرت ]صاحب الزمان (ع)[ به منزل ما آمد، از او پرسيدم: شما تازگي تشرف محضر حضرت داشته‏ايد؟، فرمودند: بله. عرض کردم: راجع به ظهور سؤال نکرديد؟ فرمودند: چرا. گفتم: حضرت چه فرمودند؟ گفت: من از حضرت سؤال کردم: يابن رسول‏اللَّه ظهور چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: نزديک است. عرض کردم: من هم درک مي‏کنم ظهور شما را؟ حضرت فرمودند: پيرمردتر از شما هم درک مي‏کنند ظهور مرا (ان‏شاءاللَّه). آيةاللَّه بهجت فرموده بودند آن پيرمرد که تشرف به محضر حضرت دارد حدود 60 سال سن دارد!. سپس آيةاللَّه ناصري خطاب به مخاطبان مي‏گويد: خدا مي‏داند زمان ظهور نزديک است. [2] . دوم، حضرت آيةاللَّه العظمي مکارم شيرازي فرموده‏اند: همانطور که براي حضرت مهدي (ع) يک غيبت صغرا و يک غيبت کبرا است؛ يعني درست مانند آفتاب ]که[ وقتي مي‏خواهد پنهان شود ابتدا قرص خورشيد پشت افق پنهان مي‏شود ولي هوا نيمه روشن است و کم‏کم اين روشنايي برچيده و تاريک مي‏شود، براي ظهورش هم يک ظهور کبرا و يک ظهور صغرا است؛ مانند موقعي که آفتاب مي‏خواهد طلوع کند قرص خورشيد هنوز پيدا نشده اما هوا نيمه روشن است و بعد خورشيد ديده مي‏شود. مرحله غيبت ايشان در دو مرحله واقع شده است و ظهور ايشان هم ظهور صغرا و هم ظهور کبرا دارد. در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان (ع) زياد مي‏شود و همه جا صحبت از امام زمان (ع) است و جلسات امام زمان (ع) پر شور مي‏شود و بحثهاي امام زمان (ع) همه جا را مي‏گيرد. وضع طوري مي‏شود که مردم تشنه و آماده مي‏شوند. ما تصور مي‏کنيم که در اين عصر و زمان؛ ما ان‏شاءاللَّه در بين‏الطوعين ظهور حضرت مهدي (ع) قرار داريم. من فراموش نمي‏کنم پنجاه سال قبل مؤسساتي که به نام حضرت مهدي (ع) بود خيلي کم بود و کتابهايي که درباره حضرت مهدي (ع) نوشته شده بود به اندازه امروز نبود و سخن از امام مهدي (ع) به اين گستردگي نبود، اگر کسي چهل يا پنجاه سال قبل مسجد جمکران مي‏رفت در بهترين شبها ده يا بيست نفر بودند اما الان صدها نفر در بعضي از شبهاي حساس هستند. ما به سوي طلوع کبرا پيش مي‏رويم. [3] . سخنان فوق از بزرگاني است که ما به راستگويي و تقواي آنها اعتماد کامل داريم و ضمناً اين مطالب در لفافه و ابهام بيان نگرديده بلکه صراحتاً نويد نزديک بودن زمان ظهور را مي‏دهد. در خصوص توجه خاص به امام مهدي (ع)، ذکر اين نکته مناسب است که در ديداري که حجةالاسلام ري‏شهري نماينده ولي فقيه در امور حج به همراه دست‏اندرکاران حج گذشته، با مقام معظم رهبري داشتند، آقاي ري‏شهري يکي از ويژگيهاي حج امسال را توجه ويژه حجاج تمام کشورها به امام زمان (ع) برشمرد. [4] . اکنون سؤال اين است که در اين شرايط وظيفه ما به عنوان جامعه شيعي که خود را پيرو و سرباز آن حضرت مي‏دانيم و نيز براساس وعده‏هاي داده شده که اصل سپاه حضرت مهدي (ع) متشکل از ما (ياران سيد خراساني که 200 هزار تا يک ميليون نفر ذکر گرديده است) چيست؟ وظايفي که شيعيان در آستانه ظهور دارند، متعدد و مختلف است و لازم است کارشناسان موضوع به تبيين، معرفي و تبليغ آن بپردازند. در اينجا بخشي از وظايفي مد نظر است که به گسترش فضاي منجي‏خواهي مي‏انجامد. آيةاللَّه مکارم در ادامه مطالب فوق، اين بخش از وظايف را برشمرده‏اند. ايشان مي‏فرمايند: اگر مي‏خواهيم به آن ظهور کمک کنيم، اين ظهور صغرا را توسعه دهيم. همين بحثهاي مختلف درباره حضرت را ميان جوانان، بزرگسالان، زنان، مردان، مسلمانان و غير مسلمانان توسعه دهيم و به اينترنت بکشانيم. خلاصه با امواج، نام مهدي (ع) را به همه دنيا برسانيم و اين ظهور صغرا را پررنگ کنيم تا نام حضرت مهدي (ع) در همه جلسات حضور پيدا کند. من معتقدم اگر اين کار را بکنيم اين يک مصداق عملي دعاي تعجيل فرج مي‏شود. [5] . بيان فوق، کليد اصلي راهکار انجام وظيفه است و مابقي کار، اجرايي کردن آن است. در سالهاي اخير مکرراً مباحثي را راجع به «جنبش نرم‏افزاري» شنيده‏ايم، خصوصاً در فرمايشات مقام معظم رهبري بارها به آن اشاره شده است. ما در حوزه مهدويت و انتظار ظهور نيز نياز به چنين جنبشي داريم، البته از چند زاويه، که سعي مي‏شود به بخشهايي از آن به تفکيک اشاره شود: 1. يکي از مشکلات بزرگ جامعه علمي ما، ترجمه‏اي بودن علوم در حوزه علوم انساني خصوصاً علوم سياسي و جامعه‏شناسي است. ما در اين حوزه‏ها مصرف‏کننده صرف توليدات غرب هستيم و آنها نيز آنچه را که براساس اهداف‏شان مي‏باشد تحويل ما داده‏اند. غرب در هجوم فرهنگي خود سعي در سکولاريزه کردن جوامع، خصوصاً جوامع اسلامي داشته و براي موجه جلوه دادن اين امر، ضمن موفق قلمداد کردن جامعه غربي، علت آن را پايبندي به اصولي همچون ليبراليسم و سکولاريسم تبليغ کرده است. تأمل و دقت در سياستگذاريها و واشکافي استراتژيهاي غربي به خوبي آشکار مي‏سازد که آنها از حربه جدايي دين از سياست فقط براي خلع سلاح جوامع غير غربي خصوصاً اسلامي بهره برده‏اند و اين در حالي است که خود دقيقاً براساس آموزه‏هاي ديني و تصورات اعتقادي‏شان از آينده جهان (همچون اعتقاد آرماگدوني) به برنامه‏ريزي، سياستگذاري و تدوين استراتژي اقدام نموده‏اند. لذا در گام نخست بايد ضمن دوري جستن از باورهاي غلط و مسمومي که به وسيله شبيخون فرهنگي و استعماري غرب در جوامع اسلامي رسوخ يافته، نسبت به بومي کردن علم بر پايه اعتقادات اسلامي خصوصاً در حوزه علوم انساني گام برداريم. 2. در گام بعدي، همين جنبش نرم‏افزاري مي‏بايست در حوزه علوم مهدوي شکل گيرد. در اين زمينه بايد کاري گسترده و هدفمند بر روي احاديث و روايات برجاي مانده پيرامون مسئله آخرالزمان و ظهور منجي و نيز پيشگوييها و اعتقادات اديان و فرق مختلف در اين خصوص، به عمل آيد و سپس صحيح و ناصحيح آن از هم جدا شده و براساس مطالب صحيح آن و با توجه به شرايط روز، اقدام به توليد فکر، علم و فرهنگ انتظار شود. بايد اين باور را تقويت کنيم که اعتقاد به مهدويت مي‏تواند به مثابه برترين شاخص و منبع براي تدوين علم و استراتژيهاي راهبردي در حکومت اسلامي عمل نمايد. با باور فوق به بازنگري، بازخواني و بازنويسي سياستهاي کلان در عرصه داخلي و خارجي پرداخته و با برداشتي اصولي و ضمناً واقع‏بينانه، تمامي حرکتها را در راستاي زمينه‏سازي آنچه که به آن وعده داده شده است جهت دهيم. 3. دنياي امروز سراسر ظلم است و ستم و بي‏عدالتي. فرياد دادخواهي مردم ستمديده و زجرکشيده در تمام جهان بلند است. مکاتب جنجالي که با تبليغات، وعده رفع مشکلات و ايجاد جهاني بهتر را مي‏دادند يک به يک به زباله‏دان تاريخ پيوستند. جهان غرب که ليبرال دموکراسي را برترين نسخه اداره جوامع مي‏دانست و نويد پايان سعادتمندانه تاريخ را مي‏داد، خود به شکست دموکراسي معترف است. سردرگمي و استيصال ثمره لائيسيته در جهان به اصطلاح متمدن امروز است. فطرت حقيقت‏جوي انسانها ميدان بروز يافته و دين ديگر مخدر به حساب نمي‏آيد بلکه کيمياي عصر حاضر است. آشفتگي و پريشاني بر همه مستولي گشته و تمناي مصلح آخرالزمان مي‏رود که به خواسته تمام بشر تبديل شود. در چنين شرايطي بزرگ‏ترين وظيفه ما ترويج «منجي طلبي» است. در عصر ارتباطات و با و جود ابزارهايي همچون شبکه جهاني (اينترنت)، ديگر هيچ بهانه‏اي براي عدم ارتباط با جهان تشنه عدالت وجود ندارد. بايد با ملل مختلف ارتباط برقرار کنيم. اشتراکات عقيدتي پيرامون منجي و مصلح آخرين را کشف و تقويت نماييم. با تأکيد بر اشتراکات، اصل منجي‏خواهي را تعميم داده، عمومي و جهاني سازيم. سپس در شرايطي به دور از تفرقه، امکان معرفي منجي واقعي؛ يعني حضرت حجة ابن الحسن (ع) را فراهم آوريم. تأسيس پايگاه‏هاي اينترنتي متعدد و متنوع، تأليف و ترجمه متون و مقالات به زبانهاي مهم دنيا، برقراري رابطه با مراکز عقيدتي، اجتماعي و روشنفکران ملل مختلف، ايجاد امکان تبادل افکار و نظرات، درباره موضوع منجي و مصلح جهاني و... اقداماتي است که مي‏تواند با بسيج امکانات مالي و فني و توان علمي و اجرايي به مرحله اجرا درآيد. تا کنون دنياي غرب ما را به چالش کشيده و با سوء استفاده از فناوري ارتباطي نوين به نشر افکار، عقايد و توطئه‏هاي خويش پرداخته است؛ اما از اين پس اين ماييم که بايستي با استفاده بهينه از همان ابزار تکنولوژيک، به اثبات برتري اعتقادمان راجع به آخرالزمان، ظهور منجي و عدالت و صلح بي‏پايان بپردازيم. ان‏شاءاللَّه در آن شرايط، پيروان راستين مذاهب الهي همنوا با شيعيان جهان، ظهور منجي موعود را از خداي يکتا خواستار خواهند شد. 4. در کنار اين اقدامات، تک‏تک ما بايد مطالعاتمان را درباره امام مهدي (ع)، عصر ظهور و اتفاقات و مسائلي که در آن زمان به وقوع خواهند پيوست بالا ببريم تا هنگام قرار گرفتن در آن شرايط، هم از افتادن در گرداب فتنه‏ها در امان باشيم و هم هر کداممان وظيفه خويش را بشناسيم. بنا بر بسياري از اخبار، اتفاقات متصل به ظهور از ماه رجب آغاز مي‏شود و تا محرم بعد (بيش از شش ماه) و هنگام قيام قائم (ع) ادامه مي‏يابد، ما بايد از هم‏اکنون بر تمام اين دوره پر از تلاطم و شور اشراف داشته باشيم تا به هنگام عمل، از ميزان خطا کاسته شود. ما بايد آسيبهاي تفکر مهدوي را نيز خوب بشناسيم، يکي از آفتها و آسيبهاي جدي در سالهاي اخير، جريانهاي انحرافي است که مروج انتظار واپسگرا و مخرب هستند. واشکافي اين جريانها کمک بزرگي به اصالت تفکرات حوزه ظهور خواهد کرد. ما بايد از هم‏اکنون نگاهمان را به دنياي اطراف تغيير دهيم و از پنجره مهدويت به تمام تحولات جهان بنگريم. ما بايد مهدي (ع) را باور کنيم
لینک ثابت
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم